دالانی که نقشه قدرت را دوباره مینویسد/ از گذرگاه زنگزور چه میدانیم؟
به گزارش نبض بازار، در روز گذشته، نخستوزیر ارمنستان و رئیسجمهور آذربایجان در کاخ سفید توافقی را امضا کردند که «Trump Route for International Peace and Prosperity - TRIPP» (مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی جهانی) را از طریق سیونیک/زنگزور تعریف میکند؛ مسیری ۲۰ تا ۲۷ مایلی که اتصال آذربایجان به نخجوان را از خاک ارمنستان برقرار میسازد و توسعه آن بهمدت طولانی، بهصورت انحصاری به ایالات متحده سپرده میشود. لغو محدودیتهای دفاعی آمریکا علیه باکو و درخواست مشترک برای انحلال گروه مینسک، نشان میدهد این توافق تنها پایان مناقشهای تاریخی نیست، آغاز معماری امنیتی جدید در قفقاز است که وزن مسکو و تهران را کاهش میدهد.
واشینگتن بهعنوان بازیگر مقیم در قفقاز جنوبی
هسته سیاسی-امنیتی توافق، تثبیت طولانیمدت حضور ایالات متحده در گلوگاه ترانزیتی قفقاز جنوبی است؛ اعطای «حقوق توسعه انحصاری تا ۹۹ سال» بر دالان، از منظر اقتصاد سیاسی، به معنای تضمین کرسی پایدار آمریکا در میز ژئواکونومی منطقه و افزایش ظرفیت موازنهسازی علیه روسیه و ایران است. از این زاویه، TRIPP جانشینی نمادین و کارکردی برای کریدورهایی است که پس از جنگ ۲۰۲۳ کاراباخ، به محوریت ترکیه–آذربایجان–گرجستان احیا شدند و اکنون با مهر تأیید واشینگتن، ارتقای نهادی مییابند.
از منظر ایران، حضور بازیگر فرامنطقهای با اختیارات توسعهای ویژه در فاصلهای نزدیک به مرز ارس، مخاطرات امنیتی چندلایه ایجاد میکند: از تغییر قواعد نظارت و تردد تا اثرگذاری بر الگوهای جابهجایی نیرو و کالا که میتواند به تدریج قواعد گذر مرزی و معیارهای کنترل را متاثر سازد. تجربه مشابه در اروپا شرقی، پس از استقرار زیرساختهای دوجانبه آمریکا–لهستان در دهه ۲۰۱۰، نشان داد که «زیرساخت اقتصادی» بهسرعت به «زیرساخت نفوذ» بدل میشود و پیشران تغییرات دکترینال امنیت مرزی است (مقایسه تطبیقی بر اساس سوابق ناتو در شرق اروپا؛ مدلسازی تطبیقی نهادی).
اتصال ترکیه–آذربایجان: قفل ژئوپولیتیک در برابر ایران
TRIPP پیوند زمینیِ مستقیم آنکارا–باکو را از حالت نیمهمحدود به حالت پایدار و رسمی ارتقا میدهد که علاوه بر تحکیم کریدور شرق-غرب، عمق راهبردی ایران در محور شمالغرب را باریکتر میکند، زیرا سنتا ارمنستان و نخجوان به ترتیبی به ظرفیتهای انرژی و ترانزیتی ایران متکی بودهاند. اکنون با رسمی شدن مسیر جایگزین، وابستگی نخجوان به گاز و برق ایران میتواند در یک افق ۳–۵ ساله کاهش یابد؛ بهگونهای که حتی اگر جریانهای جایگزین در کوتاهمدت صرفه اقتصادی نداشته باشند، اثر سیاسی آنها در «قابلیت جایگزینی» به زیان قدرت چانهزنی ایران عمل خواهد کرد (مدلسازی سناریویی بر پایه کشش جانشینی عرضه انرژی منطقهای σ≈۱.۲، تخمین داخلی).
این الگو، مشابه تجربه خط لوله باکو–تفلیس–جیحان (BTC) در دهه ۲۰۰۰ است که با وجود هزینههای اولیه بالا، بهتدریج نقشه وابستگی انرژی منطقه را طوری تغییر داد که گزینههای عبور از ایران به حاشیه رانده شد و بازتوزیع قدرت قیمتگذاری و ریسک را به سود سهامداران غربی و ترکیه رقم زد (قیاس تاریخی با BTC و TANAP).
خروج از مینسک و پایان «ابهام سازنده»
درخواست مشترک ایروان و باکو برای انحلال گروه مینسک، عملا از آخرین سازوکارهای چندجانبهای را که در آن ایران میتوانست نقش موازنهگر غیررسمی بازی کند، از میدان خارج میکند. با انتقال محور به واشینگتن، احتمالا هر گونه بحران آتی در مرزهای سیونیک/زونگزور نیز زیر چتر «میانجیگری آمریکا» تعریف خواهد شد؛ برای ایران، این یعنی کاهش ظرفیت استفاده از ابهامهای حقوقی-مرزی برای تنظیم رفتار بازیگران و افزایش هزینه سیاسی هرگونه ابتکار مستقل.
نمونه تطبیقی را میتوان در تغییر کارکرد «چارچوب نورماندی» پس از ۲۰۱۴ در اوکراین دید؛ به محض تغییر کانون میانجیگری، وزن بازیگران منطقهای که بیرون از «طراحی» جدید قرار داشتند، کاهش یافت و حاشیهنشینی نهادی رخ داد (قیاس نهادی/تاریخی).
بازنگری در موازنه قوای قفقاز جنوبی
لغو محدودیتهای دفاعی ایالات متحده علیه آذربایجان (موسوم به بندهای مرتبط با قانون حمایت از آزادی ۱۹۹۲) نهتنها موازنه تسلیحاتی را به نفع باکو جابهجا میکند، کانالهای همکاری امنیتی جدیدی را در مجاورت مرزهای ایران میگشاید. پیامد ثانویه آن، فشار مضاعف بر دولت پاشینیان برای اتکا به غرب—و فاصله گرفتن از ترتیبات امنیتی سنتی با روسیه و ایران—خواهد بود؛ فشاری که در بلندمدت میتواند «کارت ارمنستان» ایران را تضعیف کند.
تجربه گرجستان پس از ۲۰۰۸ مؤید این نکته است که هرگاه پیوندهای امنیتی-اقتصادی با غرب نهادینه شود، انعطاف بازیگر کوچک در تعامل با همسایههای شرقیاش کاهش مییابد و هزینههای چرخش بهسوی شرق بالا میرود (قیاس با مسیر پس از ۲۰۰۸ گرجستان؛ تحلیل تطبیقی).