سعدی شیراز یا شیراز سعدی؟حوض ماهی سعدیه+عکس
سعدی شیراز یا شیراز سعدی؟ پرسشی كه پاسخ به آن چندان آسان نیست زیرا انسان ها به شهر ها اعتبار می بخشند كه در این میان وضع شیراز و سعدی شگفت انگیز و منحصر به فرد است.
واژه شیراز 45 بار در دیوان سعدی تكرار شده است و این بسامد نشان دهنده علاقه سعدی به زادگاهش است. او خود را زاده خطه شیراز معرفی میكند و دیگران هم سراغ سعدی را از شهرش میگیرند.
سعدی حكایتی در گلستان دارد:در سالی كه سلطان محمد خوارزمشاه با ختا، صلح كرده بود، در مسجد جامع كاشغر به پسری برمیخورد كه در علم صرف و نحو نابغهای بوده است، سعدی با لطیفهای باب صحبت را با پسرك باز میكند، پسرك از دیار سعدی میپرسد و او میگوید: شیراز. پسر در جواب میگوید: از سخنان سعدی چه داری؟
این گفت و گو نمونهای از ارتباط شاعر و شهرش است. جوانك بلافاصله پس از شنیدن نام شیراز، سراغ سعدی را میگیرد و از اشعار او طلب میكند، آن هم در روزگاری كه وسایل ارتباط جمعی بسیار محدود و دسترسیها بسیار دشوار بوده است.
در تایید این سخن، در حكایتی در بوستان آمده است: شنیدم هر چه در شیراز گویند / به هفت اقلیم عالم باز گویند، كه سعدی هرچه گوید پند باشد / حریص پند دولتمند باشد.
شیراز در ادبیات كهن یكی از اقالیم هفتگانه بهشمار میرود و شهری چنان صاحبكمال است كه هرآنچه در آن گفته یا سروده میشود در سراسر جهان انتشار مییابد، از طرفههای سعدی این است كه بسیار پنهان از خود تعریف میكند، آنچنان كه با دریافتش لبخندی بر لب مخاطب مینشاند و آدمی بیاختیار میگوید: ای سعدی رند! در این دو بیت هم، تاكید سعدی بر شهره بودن شیراز است و بعد، بلافاصله نامی از خود میبرد كه افصح متكلمان پارسیگو است و به قرینه بیت پیشین سخن شیرازیها در جهان میتازد و او هم پندهایش به واسطه ارتباطش با شیراز عالم گیر شده است.
این بستگی و پیوند شیراز و سعدی به گونه ای شیرین در بسیاری دیگر از اشعار مشابه نیز دیده میشود. سعدی گاه، شیراز را مَجاز از شهر میگیرد و در شعرش واژه شیراز به معنای شهر دریافت میشود؛ مثلا در حكایتی دیگر در بوستان آنگاه كه پیرمردی رنجور از بیماریاش سخن میگوید، سعدی پوشیده از او میپرسد كه پس از مرگ تو را در كجا به خاك بسپاریم و پاسخ پیرمرد را چنین مینویسد: میروم گر تو را ز من ننگست / كه نه شیراز و روستا تنگست.
در اینجا پیرمرد عصبانی از این سخن سعدی، میگوید اگر از وضعیت من ناراحتی میروم زیرا كه هیچ شهر و روستایی تنگ نیست.
[gallery columns="2" size="full" ids="64527,64528,64529,64530"]
** همه روستایند و شیراز شهر
سعدی مردی دنیادیده است. او در روزگاری پرخطر و در جغرافیایی سخت، سی سال از عمرش را در سفر میگذراند و شهرها و روستاهای بسیاری را به چشم میبیند، او نه تنها در این بیت كه در جایی دیگر نیز اذعان میدارد كه دیگر شهرهای شهره جهان درمقابل فرهنگ شهری چون شیراز همچون روستا هستند: چه شام و چه روم و چه برّ و چه بحر / همه روستایند و شیراز شهر.
در حكایتی دیگر، از پیرمردی رنجورتر یاد میكند كه مدام از شیراز شكایت میكند و از آب و هوایش گله دارد و میگوید:ندیدم در جهان چون خاك شیراز / وزین ناسازتر آب و هوایی! در انتهای این شكایتها سعدی از قول طبیب میگوید: درد پیری جز مرگ دوایی ندارد. این اظهار نظر نشان میدهد تا چه اندازه چنین سخنانی برای شیخ شیراز ناگوار و ناپسند است تا جایی كه پیرمرد بیچاره را حواله به مرگ میكند.
سعدی بارها در نوشتههایش شیراز و مردم این خطه را از دیگران متمایز میكند. او حتی در دعاكردن هم بهگونهای ویژه از شهرش یاد میكند؛ مثلاً میگوید: ز بینیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز / سر امید فرود آر و روی عجز بمال، بر آستان خداوندگار بنده نواز / به نیكمردان یارب كه دست فعل بَدان، ببند بر همه عالم خصوص بر شیراز.
عشق سعدی به وطنش غرورآمیز، پرادعا و دلنشین است. او بهار شیراز و اردیبهشتش را میستاید. این مردِ همیشه در سفر سپیده دمی را شیرین و گوارا میداند كه با دیدن تنگ اللهاكبر آغاز شود. او شیراز را بهشت روی زمین میداند، سرزمینی كه از آن قحطی و ناداری به دور است و برای شهروندانش امنیت ایجاد میكند.
سعدی، شیراز را همچون دیگر گذشتگان تخت سلیمان و قبة الاسلام میداند و جایگاه پیامبران و پاكان و آرزو میكند بسیاری از بدیها و ظلمت از شهر عزیزش به دور باشد. او اینچنین زیبا برای شهرش دعا میكند: به حق كعبه و آن كس كه كرد كعبه بنا / كه دار مردم شیراز در تجمل و ناز، هر آن كسی كه كند قصد قبةالاسلام / بریده باد سرش همچو زر و نقره به گاز، كه سعدی از حق شیراز روز و شب میگفت / كه شهرها همه بازند و شهر ما شهباز.
[gallery columns="2" size="full" ids="64532,64533"]
** شیرازِ همای گون
این شاعر دنیا دیده اهالی شیراز را به واسطه زندگی زیر سایه این شهر، چنین توصیف میكند: چه نیكبخت كسانی كه اهل شیرازند / كه زیر بال همای بلندپروازند.
سعدی وقتی از راه دراز سفر به شیراز میرسد، چنان است كه سر از پا نمیشناسد. او دلتنگی خود را به هیچ چیز و هیچ كس بیان نمیكند مگر شهرش. اشتیاق او برای ورود به شیراز و دیدار مردمانش اشتیاق كودكی است كه دیرگاهی از آغوش مادرش به دور مانده است. این شعر سعدی تصویر ورود او به شیراز و دیدن تنگ اللهاكبر را به خوبی نشان میدهد، غزلی كه از سر و رویش شور و عشق میبارد: سعدی اینك به قدم رفت و به سر باز آمد / مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد، فتنه شاهد و سودازده باد بهار / عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد... ، تا بدانی كه به دل نقطهٔ پابرجا بود / كه چو پرگار بگردید و به سر بازآمد.
سعدی را پیشوای مكتب جمالپرستی میدانند و شیرینترین و سوزانترین و عاشقانهترین غزلیات در طول تاریخ ادب فارسی متعلق به اوست، رابطه با شیراز، نه رابطه موطن و ساكن كه رابطه عاشق و معشوق است، البته معشوقی كه خود، با آب و هوای دلچسب و مردمان یكرنگش به عاشقش هم میپردازد. سعدی خود را بلبل خوشگوی شیرازی میداند كه بار همیشه آن، گل خوشبو است. سعدی بلبل است و شیراز باغ گل و در تاریخ كدام عاشق از بلبل سینهچاكتر بوده است؟
او عشق خود را در راه رسیدن به شیراز، از گونه عشق خسرو به شیرین تعبیر میكند و میگوید از راه شام تا شیراز را چنان پیموده است كه خسرو در طلب وصل شیرین. او كه سالیان سال را در غربت به علماندوزی و منبرنشینی گذرانده است، همه آنچه را دیده و شنیده خرمهره بیارزشی میداند و شیراز را دریای دُر و گهر نام مینهد. او میگوید به سودای یافتن مُلك هنر آواره شد؛ اما هیچكجا را چون شیراز نیافت و با بازگشت به شهرش، با آن همه كمالات و حسن خداداد به گدایی در اهل هنر آمده است.
سعدی حتی در عبادت خدا و مدح پروردگار او را خالق شیراز و نعمتدهنده به این شهر مینامد و خلقت شیراز را با خلقت لعبتان بهشتی در یك كفه قرار میدهد.
** خاك شیراز آتشین است
اینكه به مثل میگویند برخی خاكها گیرا هستند، یعنی اینكه اگر آدمی بر این خاك پا بگذارد، قدرت دل كندن از آن را ندارد؛ اما سعدی خاك و باد شیراز را آتشین میداند، آتشی كه در جان هركس بیفتد، دیگر روی آرامش را از شدت عشق نخواهد دید و شبانه روزش را در سودا خواهد گذراند؛ با این تعبیر، شیراز از دید سعدی، معدن و جایگاه عشق است و عشق را از هر نوعش، میتوان در این خطه یافت.
سعدی در معرفی خود بارها، از چنین عباراتی استفاده كرده است: سعدی از شیراز، سعدی شیراز و كمتر البته سعدی شیرازی. او بیواسطه خود را از اهالی شیراز میداند، سعدی و شیراز را به هم معطوف میكند و كمتر از 'ی' نسبت بهره میجوید، این بلاغت را تنها در اثر رندی همچون سعدی میتوان یافت كه با این روش، شیراز را متعلق به خود و خود را متعلق به شیراز دانسته است؛ نه، تنها رابطهای به سبب اهلیت: شنیدهای كه مقالات سعدی از شیراز / همیبرند به عالم چو نافه ختنی؟
** سعدی، متاع شیراز است
او خود را نه فقط زاده شیراز كه محصول این شهر معرفی میكند، انگار طبیعی است كه شیراز سعدی بزاید؛ همانگونه كه مصر به شكرش معروف است و ختا به عطرش: هر متاعی ز معدنی خیزد / شكر از مصر و سعدی از شیراز.
زیبارویان زاده شیراز، از مهرویان هر سرزمین دیگری بیشتر دل سعدی را میربایند، درست در زمانی كه تركان ختایی به دلیل زیبایی شان قرنها یكه تاز عرصههای شعر و ادب پارسیاند و از پارساترین شاعران دلربایی میكنند، سعدی اسیر دام ترك شیرازی است و عشق او را بسیار سهمگین توصیف میكند: لاجرم صید دلی در همه شیراز نماند / كه نه با تیر و كمان در پی او تاختهای.
گاه هم، تصویر معشوق و شیراز را در هم میآمیزد، ناگهان بوی نسیمی میآید كه سعدی عاشقپیشه را مبهوت میكند كه آیا نسیم خاك شیراز است یا بوی زلف نگار، از اینجا معلوم میشود كه شیراز فقط شهر سعدی نیست، هیاتی است كه در غبار عاشقانهها گم شده و این صاحبِ بیچون و چرای سرزمین سخن با سادگی رندوارانهاش، هر دو معشوقش را در یك كلام میستاید.
** خاك شیراز، معشوق جاندار سعدی
در عین حال خاك شیراز، یكی از مهمترین جلوههای دلدادگی سعدی است، خاكی كه آدمی را میگیرد، عاشق میكند، ارزشش با بوی نسیم آمیخته به مشك یكی است، جایگاه دلدار است، زادگاه پاكان است، تخت بهترین پادشاهان است، ملك سلیمان است، آرامگه یار است و كعبهدلهاست و بسی بیش از اینها، زادگاه سعدی است كه به آن مفتخر است و به واسطه این خاك به خود افتخار میكند و نام خود را همیشه بهگونهای تكرار میكند كه با نام شیراز در تاریخ ماندگار شود، یك رندی به تمام معنا كه بسیاری از شاعران و نویسندگان دیرین ایران از آن غافل بودهاند.
او حتی از رنج و اندوه خود، نه به رسم معمول به عاشق و خانواده و شاه كه به خاك شیراز پیام میفرستد:چون میگذری به خاك شیراز / گو من به فلان زمین اسیرم.
او در این بیت خاك شیراز را در مقابل فلان زمین قرار میدهد، مهم نیست سعدی در كجا اسیر است، هرجا كه شیراز نیست اسارتگاه اوست و محكوم به بینامی.
آنگونه كه سعدی میگوید، گویا شیراز نهتنها در عصر حاضر كه در صدها سال پیش هم مقصد گردشگران نوروزی بوده است، نشانههای بسیاری از كاخهای شاهان ایرانی در خطه شیراز گواه این است كه شیراز با آب و هوای دلكش بهاریاش، پایتخت بهاره بسیاری از طبیعتدوستان بوده است. سعدی در این باره میگوید، خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز / كه بركند دل مرد مسافر از وطنش.
البته او تنها یك بار در میان انبوده دیوان و نوشته هایش، دلگیری خود را از شیراز بیان می كند و قصد بغداد دارد و دست به دامن شمسالدین محمد جوینی، صاحب دیوان میشود. وی كه وزیر ایلخان مغول هلاكو خان، آباقا و تگودار بوده است و 24 سال كلید فرمانروایی بغداد و عراق عرب را در دست داشت، از دوستان نزدیك سعدی بود، هم به واسطه هنرش در شعر و ادب و هم به واسطه علم و فضل و دانش. سعدی كه یكی از مراثی پرسوز و گدازش درباره این شخصیت است، دوری از او را هم تاب نمیآورد و در زمانهای كه عرصه در شیراز بر او تنگ است، به یاد او از دلتنگی برای بغداد میگوید و میسراید: دلم از صحبت شیراز به كلی بگرفت / وقت آن است كه پرسی خبر از بغدادم، هیچ شك نیست كه فریاد من آن جا برسد / عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم.
اول اردیبهشت ماه هر سال به یاد تاریخ نگارش گلستان روز سعدی نامگذاری شده است، یادروز این شاعر بلند آوازه قرن هفتم هجری قمری به جز ایران در دیگر كشورهای جهان نیز برگزار میشود.
سعديه
ز خاک سعدی شیراز بوی عشق آید ***هزار سال پس از مرگ او گرش بویی»
این بیت زیبا که بر در ورودی آرامگاه سعدی نوشته شده است، ترام احساس هر بازدید کننده ای است که پا به محوطه ی روح افزای آرامگاه سعدی می نهد و فضای معنوی آن را با جان و دل در می یابد. در شهرک سعدی شیراز، باغ کهن سالی با مساحت نزدیک به 8000 متر مربع، آرامگاه شاعری است که آوازه ی سخن او چهار گوشه ی جهان را در نوردیده است. هم او که نامش چنان پیوندی با شیراز یافته که نمادی از جاودانگی این شهر به شمار می آید. شاعری که هر ساله مشتاقانی بی شمار از دورترین جای جهان به شوق دیدارش میشتابند و لختی در کنارش جان تشنه ی خویش را با عشق و شور و شیدایی او سیراب می سازند. در باغ سعدیه ، انواع درختان نخلی، کاج و گل های زینتی ، آرامگاه سعدی را در بر گرفته و فضایی بهشتی، شایسته ی ذوق و احساس این شاعر بزرگ شیراز پدید آورده است. سقف آرامگاه، همانند چهل ستون اصفهان ساخته شده است. مزار سعدی در اتاقی هشت ضلعی با سقفی بلند، در پشت همین ايوان قرار دارد. سنگ قبر سعدی در روزگار کریم خان زند بر مزار او نهاده شده و بر آن قصیدهی زیبای زیر در نعت حضرت رسول اکرم (اصلی) نوشته شده است:
کریم السجایا جمیل الشیم ***نبی البرایا شفیع الامم
شفیع الوری خواجه ی بعثت و نشر ***امام الهدی صدر دیوان حشر
امام رسل پیشوای سبیل ***امین خدا مهبط جبرییل
شفیع مطاع و نبی کریم***قسیم جسیم وسیم نسیم
نماند به عصیان کسی در گرو ***که دارد چنین سیدی پیشرو
چه نعمت پسندیده گویم تو را *** علیک الصلواه ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد*** بر آل تو پیروان تو باد
خصوصا شهنشاه دلدل سوار***علی ولی صاحب ذوالقار
خدایا به حق بنی فاطمه *** که برقول ایمان کنم خاتمه
اگر طاعتم رد کنی ور قبول*** من و دست و دامان آل رسول
چه کم گردد ای صدر فرخنده پی ***ز قدر رفیعت به درگاه حی
که باشند مشتی گدایان خیل***به مهمان دارالسلامت طفیل
خدایت ثنا گفت و تجلیل کرد***زمین بوس قدر تو تجلیل کرد
ترا عزلولاک تمکین بس است***ثنای تو طه و یاسین بس است
بود اهل عالم به وصـف تـــــو لال***فروزان قیاس است جاه و جلال
چه و صفت کند سعدی ناتمام***علیک الصلواة ای نبی و السلام
بر دیواره ی اتاق قبر سعدی، گزیده هایی از گلستان و بوستان به خط نستعلیق بر کاشی آبی رنگ نوشته شده است. متن این گزیده ها چنین است:
بدایع
ای صوفی سرگردان در بند نکو نامی***تا درد نیاشامی زان درد نیارامی
مُلک صمدیت را چه سود و زیان دارد***گر حافظ قرآنی ورعابد اصنامی
زهدت به چه کار آید رانده ی درگاهی***کفرت چه زیان داردگر نیک سرانجامی
بی چاره ی توفيقند هم صالح هم طالح***درمانده ی تقدیرند هم عارف و هام عامی
جهدت نکند آزاد ای صید که در قیدی***سودت ننهد پرواز ای مرغ که در دامی
جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی***دور فلک آن سنگ است ای خواجه تو آن جامی
این ملک خلل گیرد گر خود مَلک رومی***وین روز به شام آید گر پادشه شامی
کام همه دنیا را بر هیچ بنه سعدی***چون با دگران باید پرداخت به ناکامی
گر عاقل و هشیاری وز دل خبری داری*** تا آدمیت خوانند ورنه کام از انعامی
بوستان
الا ای که بر خاک ما بگذری***به خاک عزیزان که یادآوری
که گر خاک شد سعدی او را چه غم***که در زندگی خاک بوده است هم
به بیچارگی تن فرا خاک داد ***وگر گرد عالم بر آمد چو باد
بزرگی که خود را به خردی شمرد***به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
تو آنگه شوی پیش مردم عزیز*** که مر خویشتن را نگیری به چیز
از این خاکدان بنده ای پــــاک شد***که در پای کمتر کسی خاک شد
نگر تا گلستان سعدی شکفت***در او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
عجب گر بمیرد چنین بلبلی***که بر استخوانش نروید گلی
طیبات
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست***عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح*** تا دل مرده مگر زنده کند کاین دم از اوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل***آن چه در سرسویدای بنی آدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است***به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد***خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد***ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بار ما یکسان است***که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعادیا سیل فنا گرا بکند خانه ی عمر***دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست
گلستان
یاد دارم که با کاروانی همه شب رفته بودم و سحرگاه در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای همراه ما بود. نعره بزد و راه بیابان در پیش گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد بگفتم این چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم به نالش درآمده بودند از درخت، و کبکان از کوه، و غوکان از آب، و بهایم از بیشه.اندیشه کردم که مُروت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته.
دوش مرغی به صبح می نالید***عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را***مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را***بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست***مرغ تسبیح خوان و من خاموش
قصیدهی بالای در ورودی (درونی)
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست***پس اعتبار بر این چند روز فانی نیست
درخت قد صنوبر خرام انسان را***مدام رونق نوباوهی جوانی نیست
گلی است خرم و خندان و تازه خوشبوی***و لیک امید ثباتش چنان که دانی نیست
دوام پرورش اندر کنار مادر دهر***طمع مکن که در او ہوى مهربانی نیست
چه حاجت است عیان را به استماع بیان***که بی وفایی دور فلک نهانی نیست
از جای گاه مزار سعدی، تالاری به سمت غرب کشیده شده است. این تالار دارای هفت رواق است که هر کدام از آن ها مرتبه ای از سیر و سلوک عارفانه را به ذهن ادمی فرایاد می آورد. در انتهای تالار، مقبره ی شاعر روشن دل سده ی اخیر شادروان فصیح الملک شوریده ی شیرازی قرار دارد.
سعدی را بشناسیم
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی یکی از ستارگان درخشان آسمان ادب پارسی است.او در سال 606 ه.ق از خانواده ای دانشمند و سرشناس در شیراز یه دنیا آمد. همه قبیله ی من عالمان دین بودند ***مرا معلم عشق تو شاعری آموخت پدرش تربیت او را به عهده گرفت، اما هنوز دوران کودکی را پشت سر نگذاشته بود که پدر را از دست داد. پس از آن جد مادری اش به پرورش او همت گماشت. سعدی تا هنگام نوجوانی در شیراز به آموختن علوم ادبی و دینی پرداخت و در سال 620 هـ.ق برای ادامه ی تحصیل و تکمیل دانش خود راهی بغداد شد و در مدرسه ی نظامیه ی بغداد درس خود را به پایان رساند. آن گاه برای سیر آفاق و انفس،آن گاه برای سیر آفاق و انفس، آهنگ سفری دراز کرد که نزدیک به 40 سال از عمراو را در بر گرفت. سعدی سفر خویش را از بغداد آغاز کرد و حجاز و شام و لبنان و روم را دید و با دستی پر به وطن برگشت.
در اقصای عالم بگشتم بسی *** به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشه ای یافتم*** ز هر خرمنی خاوشه ای یافتم
سعدی پس از بازگشت به شیراز در سال 655 ه.ق بیرون از شهر در دامنه ی کوه «قلعه ی بندر» ماندگار شد و به ساختن مدرسه و مکانی برای درویشان و دانشجویان علوم ادبی پرداخت. در همین زمان دو اثر ارزشمند خود به نام های «گلستان» و «بوستان» را به پایان رساند. بازگشت سعدی به شیراز هم زمان با حکومت «اتابکان» بر فارس بود. در آن روزگار، سعد بن ابی بکر حاکم شیراز بود. این پادشاه به سعدی دلبستگی فراوان داشت و در زمینه ی بسط و گسترش ادب فارسی او را یاری کرد. سعدی به پاس این همکاری، تخلص شعری خود را به مناسبت نام او، «سعدی» گذاشت و به همین نام مشهور شد. سرانجام در سال 690 ه.ق این شاعر شیرین سخن در خانقاه خویش زندگی را بدرود گفت و در همان جا نیز به خاک سپرده شد.
تاریخچه ی آرامگاه سعدی
پس از مرگ سعدی، مزارش زیارتگاه عارفان و عاشقان گردید. دوست داران او بر سر تربتش آرامگاهی ساختند که در گذر زمان تعمیراتی بر روی آن انجام گرفت. در روزگار زندیه، کریم خان زند آرامگاهی مناسب بر مقبره ی سعدی ساخت و سنگ قبری بر مزار او نهاد که تا کنون بر جای مانده است. این ساختمان، بنایی دو طبقه بود با دو اتاق در دو سوى آن و ایوانی با پله، تاق نما و غرفه هایی کوچک در میانه که سنگ مزار سعدی در طبقه ی هم کف آن قرار داشت. این بنا که با آجر و گچ و ساروج ساخته شده بود تا سال ۱۳۲۷ خورشیدی پا برجا بود. در آن سال، انجمن آثار ملی فارس، نقشه ی جدیدی برای ساختمان آرامگاه تهیه کرد که کار ساخت و ساز آن در سال ۱۳۳۱ خورشیدی به پایان رسید. ساختمان جدید با 261 متر مربع زیربنا در میان باغ سعدیه قرار دارد و پذیرای شیفتگانی است که هر روزه از سراسر جهان به دیدار محبوب خود می شتابند.از سال ۱۳۸۰ خورشیدی محوطه ی باغ سعدیه گسترش پیدا کرده و فضای وسیع و مناسب تری برای بازدید کنندگان ایجاد گردیده است. این فضا نزدیک به چندین هکتار می باشد. بنا به پیشنهاد بنیاد فارس شناسی، روز اول اردیبهشت ماه هر سال به نام روز سعدی نام گذاری شده است. در این روز، سعدی شناسان و دوست داران سعدی بر مزار او و در سراسر کشور و نیز کشورهای علاقمند گردهم می آیند و یاد او را گرامی می دارند.
[gallery columns="2" size="full" ids="64537,64539"]
حوض ماهی سعدی
چشمه ی آب زلالی، در سطحی پایین تر از سطح آرامگاه سعدی از دل زمین می جوشد و آرام روان می گردد. شیرازی ها آن را آب سعدی می گویند و تا پیش از آن که بر آن سقفی زده شود، یکی از جایگاه های گردش و آب تنی مردم بوده است. اما اکنون به شیوه ی زیبایی به سبک معماری سنتی بر حوض آن چایخانه ی سنتی بنا کرده اند که جای گاهی بسیار دل کش برای استراحت بازدید کنندگان است.این چشمه از روزگاران باستان در اینجا روان بوده است. هنگامی که سعدی از سفر دراز خویش به شیراز باز می گردد این مکان را برای زندگی خود بر می گزیند و با این آب، باغی زیبا و نیکو پدید می آورد. پس از درگذشت سعدی و خاک سپاری وی در همین باغ، آب این چشمه در نزد شیرازی ها احترام بسیاری می یابد و در مورد ارزش ها و ویژگی های آن سخنان بسیار می گویند. حتی به پاس احترام به روح سعدی و با وجود داشتن ماهی فراوان کسی در آن، ماهی گیری نمی کرده است. «تاورنیه» که در سال 1048 هـ . ق - زمان شاه عباس صفوی - از شیراز دیدن کرده است در این باره می نویسد: مردم می گویند این ماهی ها متعلق به سعدی است و صیدشان گناه دارد». «فرصت الدوله شیرازی» در کتاب آثار عجـم می گوید: این آب دارای حسنات زیادی است و هر چه را با آن طبخ کنند، چند دقیقه زودتر از طبخ در آب های معمولی پخته می شود . از روزگاران گذشته، شست و شوی در این آب جزو باورهای مردم شیراز بوده و هنوز هم برای رفع برخی بیماری های پوستی در آن، آب تنی می کنند. در این مدت به جز تفریح و گردش، آب تنی می کردند و رخت و لباس می شستند. به همین دلیل آن را آب گازران یا رخت شویان نیز مینامند. در طرح گسترش سعدیه، محل رخت شویان، به سبک زیبایی ساخته شده است.این چشمه پس از ظهور در باغ سعدیه از نهر زیرزمینی می گذرد و نزدیک به 250 متری جنوب آرامگاه دوباره پیدا می شود که باغ های دلگشا و طاووسیه با آن، آبیاری می شوند.برای عضویت در کانال تلگرام نبض بازار کلیک کنید
منبع: ایرنا/جزر و مدگشت