صفحه نخست

عکس

فیلم

بانک

بیمه

اقتصاد کلان

خودرو

بورس

صنعت

انرژی

گردشگری

طلا و ارز

فناوری

معیشت

پلاس

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۷۳۱۴۵
۰۷ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۱۸

مرگی برای زندگی/بزودی میمیریم این موضوع را جدی بگیریم

هر انسانی یک هسته مرکزی اعتقادی و ذهنی دارد که تمامی نگرش‌ها و اعمالش به دنیا و هستی به وسیله‌ی او سامان و نظم می‌یابد.

میثم علوی  یادداشتی با عنوان "مرگی برای زندگی"نوشته است که متن این یادداشت به شرح زیر می باشد.

شاید خیلی ها با هسته مرکزی "پشتیبان" به خداوند متعالی میرسند که در شغل و همسر و فرزند و مقام در کنارش احساس آرامش میکنند و  خیلی ها با هسته مرکزی "رهایی" خود را از هر خدا و پیامبری که آنها را محدود کند و  نگذارد نفس سرکش خود را به چراگاه دنیا ببرند رهایی مییاند

برخی ها با نگاه "عاشقانه" به هستی آنچنان موج و محبتی بر اطراف و خالق کائنات ساطع میکنند که تمامی رفتارهای خود را بوسیله آن عشق جاری در خلقت انتظام می بخشند و برخی با "ترس" از قاضی مقتدری که در بالای تمام امور حضور دارد خود را از ظلم و تعدی به مردم دور نگاه میدارند

هر کسی یک مرکزیت فکری دارد که اعمال و نیات بزرگ و کوچکش از او سرچشمه میگیرد و من هسته رفتار و کنشهایم را در "مرگ" میبینم و ما ادرئک مرگ

وقتی که شیطان وسوسه میکند که سهم خدا و حضرت ولی عصر از اموالم را ندهم به اسکلت های در قبرم فکر میکنم که این چند مشت استخوان که قرار است تا قیامت در زیر خاک مدفون شود چه نیازی به کاخ و جبروت دارد و گاهی در خیال خود به سنگ قبرهای متعددی که در گورستان ها در ذهنم تصویر برداری کردم فکر میکنم که آن بزرگ بازار و پادشاهی که در کفن های پیچیده در زیر پایم بودند  چه حسرتی میخورند که ای کاش بیشتر بخشیده بودیم

چند روزی به این فکر میکردم به عنوان مدیر پشت پرده حرفی برای پایان سال و سال جدید بگویم و در کنار تخلفات مختلف و  کنش های ژورنالیستی کمی هم از فراتر سخن بگویم و نگاه بنیادین خود را به اشتراک بگذارم که سخنی پر مغز تر و راهگشاتر از مرگ برای برادران و خواهران ایمانی خود ندیدم

وقتی در زیارت حضرت عبدالعظیم از کنار سنگ قبر مرحوم مهدوی کنی رد میشوم و صندلی ریاست خبرگان رهبری او را نمیبینم وقتی در کاخ نیاوران قدم میگذرام و به روزی که شاه و کارتر در آن به سلامتی هم زدند فکر میکنم وقتی در قطعه شهدای والفجر ۸ و بدر و خیبر  راه میروم وقتی به دهها نمازگزار مسجد محلمان که فوت کرده اند فکر میکنم وقتی در کاخ آپادانا بر روی خاک مانده از آن شکوه ایران باستان قدم میزنم وقتی در وادی السلام در بین قبور عجیب و غریب عراقی ها به دنبال  سید علی قاضی میگردم وقتی به قبر روسای ساواک و  ری شهری فکر میکنم وقتی به عظمت صدام و قذافی و ملک عبدالله و  هم زمان مرگشان میاندیشم وقتی تصویر هنرمندان و چهره های سرشناس مرده را میبینم به این نتیجه میرسم که خوب یا بد بزرگ یا کوچک انقلابی یا شاهنشاهی ساواکی یا اطلاعاتی همگی در حال مردن هستیم

بر اساس تحقیقات بیش از ۱۰۰ میلیارد انسان تا بحال مرده اند و بقیه هم شتابان در کام مرگ فرو رفته اند هر چند که گمان میکنیم در حال زندگی هستیم ؛ درست همان زمانیکه مرحوم علی معلم را در حال استراحت و آرامش در جکوزی دیدم ۴۸ ساعت آینده برای مرگ او تنظیم شده بود و زمانیکه رفسنجانی هنگام ناهار در حال برنامه ریزی برای انتخابات دور بعدی روحانی بود ۶ ساعت پایانی عمر او برایش کوک شده بود و زمانیکه نویسنده این سطور در حال گفتن از مرگ دیگران است ساعت شنی وی نیز در حال تحلیل رفتن است


به این فکر میکنم که اسداله عسکر اولادی آیا نمیتوانست با  آپارتمانهای کمتری در فرشته بمیرد و رفیق دوست و شمخانی و ولایتی که وضعیت جسمی بدی دارند آیا نمیتوانند با نصف کردن دارایی هایشان و دادن چند کشتی و ملک و املاک خود به ضعفا به ملاقات با امام شهدا نایل بشوند

مرگ تنها باوری است که تمام انسان ها با هر نژاد و آیینی به آن ظاهرا اعتقاد دارند ولی اگر به آن ایمان بیاوریم و درست در لحظه ای که در فکر نیستی هستیم به زندگی و ابدیت میرسیم که بال دوم مرگ تولد است و هر انسانی با باور به اینکه انسان در ۷۴ سال دنیا تمام نمیشود و باید در کنار خوردن و خوابیدن به فکر پس از مرگی باشیم که هزاران هزار سال دیگر هم تمام نمیشود و  چرا مایی که هر کدام از یکی دو سال تا چهل پنجاه سال به پایان عمرمان بیشتر باقی نمانده انواع و اقسام برنامه ریزی ها برای خود فرزند و نوه و نتیجه داریم ولی برای ابدیت تلاشی نمیکنیم

برچسب ها: مرگ

ارسال نظرات