صفحه نخست

عکس

فیلم

بانک

بیمه

اقتصاد کلان

خودرو

بورس

صنعت

انرژی

گردشگری

طلا و ارز

فناوری

معیشت

پلاس

صفحات داخلی

کد خبر: ۱۲۲۶۶۶
۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۰

ادعای جنجالی شهره قمر در مورد تجاوز جنسی با هشتگ metoo

شهره قمر:من سکوت کردم ، صبر کردم تا امروز که بزرگان و پیشکسوتان مثل هانیه توسلى ستاره سینما و هنر هم فساد و فریاد زد...

داستان دنباله دار تجاوز و آزار جنسی در سینمای ایران و این بار با ادعای جنجالی شهره قمر در واکنش به پست هانیه توسلی . شهره قمر با انتشار این عکس نوشت:

 

 

 

 

 

از بچگى پیش فعال بودم اینو حتى عزیزترینهام درک نکرده بودن...

 



ولى همه مى گفتن بازیگرى!!!
شاید بودم ، شاید نه ... دنیام بزرگ بود نه به پهناى جهان و بازیگرى خیلى بزرگتر...
بزرگتر که شدم فهمیدم یه آرتیستم، دنبال جاى واقعیم گشتم ، تو این گشتن ها بود که روحمو کشتن...

 

 

شهره قمر افزود:من سکوت کردم ، صبر کردم تا امروز که بزرگان و پیشکسوتان مثل هانیه توسلى ستاره سینما و هنر هم فساد و فریاد زد...
اکنون دیگر تنها نیستم ، توکلم به خداست و توسلم به امام رضا و زیر پرچم امام حسینم.
والسلام شهره قمر.

 

فقط یه گله از اربابم حسین ...
چشت روشن آقا جان.

 

واکنش شهره قمر به انتشار پست هانیه توسلی


 

در حالی جنبش «می تو» در سال‌های گذشته جهان را تحت تاثیر قرار داده است و بسیاری از قربانیان تجاوز شجاعانه به این جنبش پیوسته اند، بتازگی در ایران نیز شاهد افشاگری های تلخی در این زمینه هستیم. هانیه توسلی با انتشار تصاویری از سنین ۲۰ تا ۲۴ سالگی و شعری تلخ از هشتگ metoo (من هم) استفاده کرده و نوشت:

 



 

"چرا این روزها پرت شدم به بیست سال پیش. چرا اینقدر درد دارم در قفسه ی سینه ام؟ #metoo #من_هم"
هانیه توسلی توضیح اضافه ای درباره اینکه آیا او هم قربانی تجاوز بوده یا خیر نداده است."


 

تمام روز را در آئینه گریه میکردم

بهار پنجره‌ام را

به وهم سبز درختان سپرده بود

تنم به پیلهٔ تنهائیم نمیگنجید

و بوی تاج کاغذیم

فضای آن قلمرو بی آفتاب را

آلوده کرده بود

نمیتوانستم، دیگر نمی‌توانستم

تمام روز نگاه من

به چشمهای زندگیم خیره گشته بود

به آن دو چشم مضطرب ترسان

که از نگاه ثابت من می‌گریختند

و چون دروغگویان

به انزوای بی‌خطر پناه میآورند

* *

کدام قلّه کدام اوج؟

مگر تمامی این راههای پیچاپیچ

در آن دهان سرد مکنده

به نقطۀ تلاقی و پایان نمیرسند؟

به من چه دادید، ای واژه‌های ساده فریب

و ای ریاضت اندامها و خواهش‌ها؟

اگر گلی به گیسوی خود می‌زدم

از این تقلب، از این تاج کاغذین

که بر فراز سرم بو گرفته است ، فریبنده‌تر نبود؟
....

رها شده، رها شده، چون لاشه‌ای بر آب

به سوی سهمناک‌ترین صخره پیش می‌رفتم

به سوی ژرف‌ترین غارهای دریائی

و گوشتخوارترین ماهیان

و مهره‌های نازک پشتم

از حس مرگ تیر کشیدند

نمی‌توانستم دیگر نمیتوانستم

صدای پایم از انکار راه بر میخاست

و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود

و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ

که بر دریچه گذر داشت، با دلم می‌گفت

«نگاه کن

«تو هیچگاه پیش نرفتی

«تو فرو رفتی»

 

انتهای پیام.




 

ارسال نظرات