رومینا اشرفی دختر ۱۳ساله عاشق مرد جوانی می شود که بیش از دوبرابر او سن داشته و پس از فرار به دست پدرش به قتل می رسد.
گاهی رخدادها بهطور شفاف و صریح در مسیر انتشار علنی قرار میگیرند و وجدان جامعه را جریحهدار میسازند. این روزها دو واقعه ناگوار رخ عیانکرده و ما به دور از قضاوتهای یک سویه و نشاندن این و آن بر صندلی اتهام فقط روایتگر نحوه واکنش افکارعمومی و بازتاب آن در جامعهای هستیم که آزرده از وقوع چنین پیشامدهایی است؛ نخست؛ پدری متاثر از خشمی انباشته، داسِ مرگ بر گردن دختر مینشاند و اینگونه نام فرزند، «زود» و «بسیار زود» در فهرست اسامی قبرستان جای میگیرد.
رومینا اشرفی ۱۳- ۱۴ ساله به مرد جوانی که بیش از دوبرابر او سن داشته، دلمیبازد و در یک تلاقی عاطفی از خانه میگریزد، سپس دستگیر و به نزد خانوادهاش بازمیگردد و سرانجام بهشکلی فجیع جان میسپارد، در نقطه مقابل «آسیه» قراردارد، زنی که هیچ نداشت جز چهار دیوار و یک سقف و پس از آوارشدن خشت خشت دیوارهای خانهاش، در هراس آوارگی دق میکند. او را با اسپری فلفل از سرپناهش میرانند، آه و ناله میکند و خودش را در دهانه لودر میاندازد تا شاهد ویرانی آلونکاش نباشد و در انتها هستیاش را میبازد…به گزارش نبض بازار:
نقطه عزیمتی برای اصلاح ایرادات و کاهش حوادث مشابه
اما برخی در واکاوی چنین اتفاقاتی از گسستِ پیوند روابط انسانی سخن می گویند و در تحلیلِ پیدایش رنج ها و مرارت های اجتماعی در مصائبی که منجر به سوگ های جمعی می شود به عمق گسل ارتباطی میان آدمها طعنه می زنند. البته تجربه ثابت کرده است توجه به چنین فجایعی همیشه در این سطح نمیماند و با گذر زمان و وقوع جریانات تازه، از یادها پر می کشند اما این وجه تاسفآور ماجراست، درحالیکه میتواند نقطه عزیمتی برای اصلاح ایرادات و ممانعت از تکرار حوادث مشابه باشد. معمولا افکار عمومی بر یک یا چند موضوع مشخص، تمرکز کرده و با ساده انگاری، باقی موضوعات از نگاهش پنهان می ماند و در چنین فرآیندی، ایجاد مطالبه عمومی و پیشگیری از فجایع آتی محتمل نخواهد بود.
با دکتر «جبار رحمانی»، انسانشناس و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگیاجتماعی وزارت علوم، در این باره به گفتوگو پرداختیم که از نظر میگذرانید.
جامعه فقط در قبال برخی مسائل، واکنش درست و متوازن دارد
*این روزها مسائل اجتماعی رنگ و بوی تلختری به خود گرفتهاند از قتل رومینا تا آن زن کپرنشین کرمانشاهی که پس از تخریب خانهاش، جانش را از دست میدهد، چگونه فضای امروز جامعه ایران را تحلیل می کنید و این حجم از اتفاقات ناگوار برای چیست؟
نخستین نکته این است که ما نمی توانیم با صدور حکمی کلی بگوییم، چنین پدیده هایی بیشتر یا کمتر از قبل شده، بنابراین باید یک سری پژوهش هایی انجام شده باشد و از این طریق مشخص شود، مسائل مورد اشاره چقدر نسبت به قبل فراوانی دارد یا ندارد. ممکن است برخی افراد برحسب دسترسی به اطلاعات غیرموثق حدس بزنند که میزان این ناهنجاری ها در جامعه امروز نسبت به گذشته، گستردگی بیشتری دارد اما این قابل قبول نیست و مسئله دیگر، قابلیت و پتانسیل رسانه ها در بازنمایی اتفاقات است به ویژه شبکه های اجتماعی که خارج از کنترل یک مرکز واحد هستند و افراد جامعه می توانند یک خبر را ترند کرده و یا نسبت به آن بی توجه باشند لذا همه این ها سبب می شود که جامعه به یک سری مباحث حساس تر باشد و یا حساسیت زدایی صورت بگیرد به همین خاطر نکته دوم، مستلزم آن است که درک کنیم، وقتی در جامعه ای یک سری اتفاقات برجسته می شوند، قطعا در مقابل آن یک سری موضوعات هم از برجستگی می افتند و این پرسش مطرح است که چرا مواردی مثل قتلِ رومینا و مرگ آسیه پناهی، زن آلونک نشین کرمانشاهی، حساسیت اجتماعی بالایی را برانگیخته و واکنش عاطفی و رفتاری که در جامعه ایجاد می کند، بیشتر است اما چنین رخدادها و حوادثی لزوما بدترین جرم های ما نیستند. گویا در این طور مسائل ویژگی هایی است که باعث واکنش بیشتر شده و در این حوادث کسی که قربانی میشود،مشخص است و نحوه مرگ، مجرم و یا هزینهای که پرداخت کرده هم شفاف و روشن است و در قضیه قتل رومینا، پدرش و در ماجرای مرگ زن کرمانشاهی، دو کارمند شهرداری که این تخلف را مرتکب شده اند، مقصر هستند. گویا قابلیت شناسایی جامعه ما برای درک اتفاقاتی از این قبیل، مستعدتر است و چون وزن اتفاقات و کسانی که قربانی و مجرماند، آشکار است، واکنشهای بیشتری را به دنبال دارد. البته نمیخواهم واقعه رومینا و مرگ زن کرمانشاهی را بیارزش جلوه بدهم، اتفاقا چنین رخدادهایی در جای خود بسیار مهم و قابل تامل هستند اما واکنش سیستم اجتماعی به اتفاقات بد و یا مجرمانه و هزینههایی که بخشهایی از اجتماع باید بپردازند، واکنش درست و متوازنی است، همه ما در برخی مواقع، متوجه عمق فجایع هستیم مثل قتل دختر ۱۴ساله تالشی و این فهم هم قابل تحسین و هم قابل نقد است و به هرحال در سیستم جامعه هضم میشود اما باید از همین مسئله پیببریم که جامعه از چه بخشهای دیگری غفلت میکند. در همین کشور طبق آمار رسمی، سالانه ۱۷ هزار نفر در جاده ها کشته شده و ۱۰۰ یا ۲۰۰ هزار نفر به صورت موقتی یا مادام العمر دچار معلولیت میشوند که این عدد بسیار بزرگ است اما انگار دیده نمیشود و جامعه در قبال آن هم، واکنش خاصی ندارد. یا میزان آدمهایی که براثر آلودگی هوا در تهران جانشان را از دست میدهند و آمارهای غیررسمی که از سقط ۳۰۰ هزار جنین حکایت دارد و عجیب است که در قبال این اتفاقات حساسیت زدایی صورت می گیرد، اما همین که یک دختر ۱۴ ساله به دست پدرش کشته میشود، حجم واکنشها بسیار است که البته قابل تحسین بوده، به شرط اینکه مباحث مورد اشاره هم در دایره دید افکارعمومی قرار بگیرد. بنابراین از نوع توجه جامعه به برخی مسائل، میتوانیم به نوع بی توجهیها در سایر بخشها هم پیبرده و این روند را اصلاحکنیم تا وجدان اخلاقی افراد فقط در برخی بخش های خاصی به کار نرود. یک ویژگی جرم هایی که میزان توجه جامعه را بالا می برد این است که مجرم یک شخص بوده و ما می توانیم بفهمیم پدری، فرزندش را کشته و دو کارمند شهرداری به خاطر مواجهه نادرست با پیرزنی آلونک نشین، باعث مرگ او شدهاند و جوانی در اصفهان، بر روی صورت زنی اسید پاشیده اما خطاهای بزرگتری هستند که بعضا در سراسر جهان، سازمانی و نهادیاند و هیچ وقت، هیچ مجرم مشخصی در اینگونه خطاها پیدا نمیشود و به راحتی در قبال این مسائل، حساسیتزدایی صورت میگیرد و به همین علت جرائم سازمان یافته و یا نهادی، قربانیانشان صدها برابر جرائم خرد هستند ولی یک صدم جریان خرد هم واکنش برانگیز نیستند و در اینجا مهم است که جوامع، توانایی دیدن چه مسائلی را دارند و در ازاء آن، توانایی دیدن چه موضوعاتی را نداشته و یا از کنارش به سادگی گذر میکنند.
پدر رومینا، مقصر صد درصد نیست
*خب در حال حاضر قتل رومینا جزء جرائمی است که جامعه توانایی دیدن آن را داشته و بعد از اینکه دختر توسط پدرش به قتل میرسد، جامعه در بهت و حیرت فرو میرود و چند روز بعد خبر میرسد که پسر به دنبال اخاذی از دختر بوده، آیا عشق در این زمانه معنایی وارونه یافته و یا فشارهای اجتماعی پدر را به چنین سمتی هل داده است؟
مشکلی که در این طور وقایع وجود دارد، این است که رسانهها و شبکههای اجتماعی با ارائه اطلاعات غیرمعتبر و تایید نشده، فضا را به شدت آلوده میکنند. واقع امر این است که هیچکس هنوز نمیداند چه حرفی در این مورد صحیح است و از سوی دیگر در کشور ما به هنگام وقوع مصائب و بحران های بزرگ که افکارعمومی را جریحهدار می کند، یک مرجع معتبر وجود ندارد که حرف آخر را بزند و بگوید، طبق مستندات موجود؛ دادهها این بوده، پس واقعیت هم این است و بعدهم گزارش نهایی را ارائه کند، به همین دلیل ما از آنجا که ماجرای قتل دختر تالشی بر سر اختلافات مذهبی مطرح شده تا بدانجا که رسانهها گفتند، این پسر میخواسته به صورت مسالمت آمیز با رومینا ازدواج کند و بعدهم قصد پسر را اخاذی عنوان کردند، خبرهای متناقضی شنیدهایم و هرکدام این موارد، داوریهای ما را مخدوشکرده و مسئله ای که در واکنش های بسیار حاد جامعه و جریحه دار شدن وجدان جمعی وجود دارد، این است که فاقد گزارش و اطلاعات دقیق و معتبری هستیم و مجموعه ای از شایعات چه در رسانههای داخلی و چه خارجی به شدت فضا را منقلب می کند.
درست است که تصویرسازی بسیار بدی در اذهان عمومی جامعه شکل گرفته؛ این تصویر که پدری با داس دخترش را کشته، تصویری به شدت خشن و هیولایی. اما به هرحال به غیر از رومینا به عنوان قربانی، این ماجرا، قربانیان دیگری هم دارد چون هیچ پدری حاضر نیست، فرزندش را بکشد، حتی اگر پدر نامهربانی بوده بازهم فرزندش را دوست داشته و نسبت به او علقه و عاطفه داشته است و مجموعهای از عوامل، او را به این خشونت وا داشته، گرچه در این جریان مسئول است، اما مسئولیت صد درصدی ندارد چون جامعه هم به خاطر تمسخرها، تحقیرها و طعنه ها و سنت هایی که اجازه بازاندیشی آن را نداده، او را به این سمت هل داده، بنابراین درست است که در ارتکاب این خطا، دامن قربانی بزرگی به نام پدر گرفته می شود اما مسئله این است که جامعه تعریف درستی از بسیاری مسائل ندارد و مناسبات یک پدر با فرزند در شرایط حال حاضر و حضور پررنگ شبکه های اجتماعی، شکل پیچیده ای یافته و جامعه در این مورد مشخص به ما مهارت های کافی را نداده است، در مقابل به بچه های ما هم نیاموخته که وقتی در سن بلوغ هستند و با جنس مخالف روبه رو می شوند باید چه حریم هایی را رعایت کنند لذا فاقد پروتکل های تربیتی در این زمینه هستیم و فقط یک سری تابو را در نظر داریم که حتی اگر کسی این تابوها را رعایت نکند، راه برگشت را به او نیاموختهایم و بچههایی که وارد این وادی می شوند تا انتها باید هزینه بدهند بنابراین باید پرسید، چه عواقب زمینهای، امکان چنین جرمی را بیشتر می کند؟ گرچه مسئولیت پدردر جای خود مهم است اما حتما شرایطی هم در جامعه ما حکمفرماست که امثال این فاجعه ها رخ می دهد. کسی مثل رومینا یک بار میمیرد اما دختری که روی صورتش اسید پاشیده شده، روزی هزار بار می میرد و زنده میشود، می خواهم بگویم که مناسبات در جهان جدید متفاوت است و کیفیت و نحوه و ابراز عاطفه در جهان سنتی به یک گونه بوده و در جهان جدید، طور دیگری است و امکان دارد در نسل پدران و فرزندان بایکدیگر همخوانی نداشته باشد که طبیعی هم هست، چون از سه هزار سال پیش، در اسناد ایران باستان یا هند و اروپای باستان، گلایه از نافرمانی ها و تغییرات فرزندان وجود دارد و ما نمی خواهیم وضعیت را تراژیک کرده و بگوییم عشق کم شده و رابطه پدر و فرزندی مخدوش است، چرا که بخشی از این اتفاقات و تغییرات در هر جامعهای رخ می دهد و در اروپا ممکن است، پدری چنین رفتاری را با فرزندش داشته باشد. اما آنچه در ایران وجود دارد که مسئله را حادتر می کند، این است که تمایل داریم، تصویری منفی از خود ارائه دهیم، اینکه یک خطایی وجود دارد، سرجای خود مهم است و باید به اندازه کافی این موضوع را تحلیل و برای آن مجازات تعیین شود ولی اینکه از آن خطا، حکم به کل جامعه بدهیم، درست نیست. لذا استنتاج ها و حکمهای زودهنگام درباب کاهش عطوفت پدری و عشقهای دروغین، مستندات قوی ندارد و باید بپذیریم که احتمالا در جهان جدید، تغییرات شدیدی در روابط و الگوهای ارتباطی وجود دارد.
در اروپا، ارتباط مرد با دختری زیرسن قانونی پذیرفته نیست
*باتوجه به صحبتهایی که مطرح کردید، چقدر در این اتفاقات خود انسان مقصر است و چقدر جامعه؟ اساسا تفکیک این دو عامل از یکدیگر ممکن است یا همچون حلقه های زنجیره به یکدیگر وصل هستند؟
نمی توانیم با رخدادها صفر و یک برخورد کنیم و همه را به گردن جامعه و یا فرد بیندازیم. اصولا مسئولیت فردی در بزرگترین خطاها قابل اغماض نیست و به هرحال، فرد یک نفر را کشته، حتی اگر در اوج عصبانیت باشد و اگر به صورت غیرعمد، تصادف هم بکند، مرتکب قتل شده و مسئولیت این پدیده تا یک سطحی با فرد است اما نمی توان همه قصورات را متوجه فرد کرد، در قضیه قتل رومینا همه تقصیرها به گردن پدر یا دوست او (بهمن خاوری) انداخته شده، درست است که هرکس سهم خودش را در این جریان دارد اما سهم جامعه و نظام آموزشی کجاست؟ صداوسیما، جامعه و نظام تعلیم و تربیت رسمی به رومینا یاد نداده اگر دچار چنین مسئله ای شد، چه کاری باید انجام دهد و اگر خطایی مرتکب شد، آیا بازهم مورد عطوفت و بخشش قرار می گیرد؟ لذا رومیناها هزینه زیادی می پردازند و مجبورند تا انتهای ماجرا را بروند، از طرفی هیچ کس هم به یک جوان ۲۹ ساله یاد نمیدهد که اگر دختری ۱۴ ساله را فریب داد و او را از حریمش خارج کرد، چه مسئولیتی دارد. در جوامع اروپایی اگر مردی با دختری زیرسن قانونی ارتباط داشته باشد از هستی ساقطش کرده و میگویند دختر را فریب دادهای و از هویت کودکانه اش سوء استفاده کرده ای. از طرفی این راهم باید در نظر داشته باشیم که رومینا در سن بلوغ بوده و باید این مسئله به نوعی حل شود، نمیخواهم بگویم درست یا غلط است ولی مسئله این است که ما دارای یکسری سازههای فرهنگی هستیم که تناقض هایی دارد و رومینا در این جریان قربانی می شود درحالی که بسیاری افراد، کمتر از رومینا قربانی چنین بازی هایی می شوند، بی آنکه کسی به آنان یاد داده باشد که وقتی در ورطه چنین دامی افتادند، چگونه باید بیرون بیایند و وقتی فریب خوردند، چگونه باید خودشان را بازسازی کنند. به همین علت کسی که در این وادی بیفتد مثل سرسره باید تا انتهای آن را برود.
مسئله قانون نیست، بلکه نحوه اجرای آن است
*فارغ از مسئله رومینا، مرگ مبهم زن آلونک نشین در کرمانشاه هم ابعاد تلخی داشت. همانطور که می دانید چند ی پیش فیلمهایی در شبکههای اجتماعی از زنی منتشر شد که در مقابل عوامل اجرایی شهرداری مقاومت میکند تا از تخریب آلونکاش جلوگیری کند.در تصاویری که در فضای مجازی منتشر شده است، آسیه پناهی، روی بیل دستگاه لودر ماموران شهرداری نشسته و سعی دارد با این مدل اعتراض از تخریب سرپناهش جلوگیری کند. وی بعد از مقاومت و درگیری در برابر تخریب خانهاش جان باخت. اما در نقطه مقابل در این کشور آقازاده ها یا خانم زاده هایی زندگی می کنند که به رغم اقدامات غیرقانونی و خطاهایی که مرتکب می شوند، کسی آنان را مواخذه نمی کند.
ببینید یکجا ممکن است در برخورد با قضیه ای قانون نداشته باشیم یا داشته باشیم اما نحوه اجرای آن عادلانه نباشد، در این مورد، چه برای ویلای غیرمجاز فلان آقازاده و چه کپر غیرمجازِ زن کرمانشاهی، قانون موجود است و فقط او نیست بلکه هزاران و هزار از مقامات و ساکنان طبقات بالای اجتماعی، ویلاهای غیرمجاز دارند و حتی در این ویلاها، چاه غیرمجاز هم دارند بنابراین همه می دانند که تخلف وجود دارد و مسئله قانون نیست، بلکه نحوه اجرای آن است. ولی به هرحال این زن کپری ساخته تا در گرما و سرما، سقفی داشته باشد، البته این مسائل بی قانونی را توجیه نمی کند اما چنین رخدادی، مربوط به سیستم اجتماعی است که به خاطر سیاست های غلط، هر روز تعداد کپرنشینان و حاشیه نشینان بیشتر می شود لذا سیستم حکمرانی باید تدابیر لازم را بیندیشد، سیستمی که کار خودش را به درستی انجام نمی دهد.
از یک سو قانون موجود است و از سوی دیگر کپرنشین های بسیاری تولید می شوند و این ها دو لبه یک تیغ اند که نشان می دهند سیستم هم تبعیض آمیز برخورد کرده و هم رفع مسئولیت می کند. درست است که کارمند شهرداری در اجرای حکم تندروی کرده ولی چه کسی مسئول ۲۰ تا ۲۵ میلیون حاشیه نشینی است که در ایران زندگی می کنند، کدام نهاد مسئول این پدیده است؟ چه کسی مسئول آلونک نشینی شدن آسیه پناهی هاست؟
حرفم این است که بازشناسی جرمها و نحوه اجرای قانون تا حدی جهت مند است، گرچه کارمند شهرداری بسیار خطاکار بوده اما آن کس که مسئول آلونک نشینی شدن زن کرمانشاهی بوده باید پاسخگو باشد. این همه نهاد از تامین اجتماعی و کمیته امداد و خیریه در این کشور است و بالطبع نباید کسی کپرنشین باشد. تازه بعد از سالها بدبختی، بزرگترین آرزوی یک زن، داشتن سرپناهی غیرقانونی بوده و بعد از مرگش، هزاران نفر متولی و صاحب او شده اند. فراموش نکنید که این زن قبلا به واسطه این نوع زیستن، شأن و شخصیت و حرمتش شکسته شده و دو کارمند شهرداری خواسته یا ناخواسته تیر خلاص را به او زده اند. در واقع پیش تر، جامعه و سیاست گذاران او را به سوی انزوا و بدبختی رانده اند!
سیاست گذاری های فرهنگی و اجتماعی به خطا رفتند
*آیا می توانیم بگوییم آدم های متعلق به طبقات پایین یا میانی جامعه و یا آنان که ساکن روستاها و شهرهای کوچک اند، کمتر به لحاظ فرهنگی و اجتماعی در دایره دید سیاست گذاران هستند؟
می پذیرم که اصولا برنامه ریزی های فرهنگی و توزیع بودجه و سیاست گذاری های اجتماعی در کشور مناسب نیست و حتی اگر برنامه ای در این زمینه تصویب شده و بودجه ای اختصاص یابد بازهم خطاهای خاص خودش را دارد که باید به آن توجه کرد. اما بحث اجرای برنامه ها هم مهم است و نکته حائز اهمیت این است که نباید چنین نتیجه گیری کرد که چون تالش یا بخش ها و شهرهای کوچک کمتر در دایره دید سیاست گذاران هستند، مشکلات بیشتری دارند، زیرا بیشترین میزان حاشیهنشینان در همین پایتخت است یا مشهد که یک سوم جمعیت اش ساکن حاشیه ها هستند در حالی که بیشترین میزان قدرت و پول در همین کلانشهرهاست و طبعا انتظار می رود بیشتر از سوی سیاست گذاران مورد توجه باشند، لزوما در فاصله فیزیکی نسبت به مرکز بودن، تعیین کننده دستیابی به فرهنگ و امکانات بیشتر نیست و این سخن هم قابل پذیرش نیست که تالش و شهرهای کوچک چون در مرکز برنامه ریزی نیستند، اینگونه اتفاقات در آن رخ می دهد.
آسیه پناهی کیست؟
جزئیات جدیدی از مرگ "آسیه پناهی" خانم 55 ساله بعد از درگیری با ماموران شهرداری کرمانشاه بر سر خراب کردن خانه اش منتشر شده است.
به گزارش عصر ایران، فرحناز چراغی خبرنگار روزنامه همشهری در کرمانشاه در گفت وگو با اهالی شهرک فدک و شاهدان عینی، روایت مرگ «آسیه پناهی» زن حاشیهنشین کرمانشاهی را بررسی کرد که متن آن در ادامه می خوانید:
ساعت ۶ و ۷ غروب پنجشنبه ۸ خرداد است و هوا بهشدت گرم؛ گرما بر داغ تازه شهرک فدک در جنوب شرقی کرمانشاه اضافه شده. شهرکی بزرگ و پرجمعیت که کوچههای خاکی پر از مصالح و ساختمانهای نونوار آن از تازهساز بودن ساختمانها خبر میدهد. حاشیهنشینها فدک را هم به شهر کرمانشاه اضافه کردهاند.
آنها آسیه را نمیشناختند. از آنها نشانی خانه آسیه را میپرسم. انتهای کوچه را نشان میدهند. جلوتر و جلوتر میروم. کنار یک باغ که بیشتر شبیه فضای سبز است با تلی از خاک، بلوک شکسته، ماسه و سیمان مواجه میشوم. فرش پاره قرمزی، که نیمی از آن زیر آوار است، از دور خودنمایی میکند. لنگهکفشهای لاستیکی برجای مانده است. رد پنجه لودرها بعد از گذشت چند روز هنوز بر آن ساختمان ویرانشده نمایان است. در گوشهای از این اتاق کوچک روی یک بلوک شکسته چند شمع خاموش که گویا به یاد آسیه روشن شده بود، دیده میشود.
یکی از همسایهها میگوید: «اجراییات از یک روز قبل به آسیه و خانوادهاش اخطار داده بودند. روز ۳۰ اردیبهشت ابتدا اجراییات با آرامش با خانواده آسیه برخورد کردند، اما بعد از آنکه با مقاومت آسیه و خانوادهاش روبهرو شدند، آتش تندرویها شعله گرفت. زنگ زدند به جایی که نمیدانم کجا بود، نیرو بفرستند. چند زن قوی هیکل هم آمده بودند.»
این آقا، که حدود ۵۰ سال دارد، توضیح میدهد که در خانه آسیه ۵ نفر زندگی میکردند؛ شوهرش، پسرش و دخترش با یک دختر و پسر کوچک.
او تاکید میکند که آسیه به هیچ وجه معتاد نبوده است و همه اهالی او را به نیکی میشناختند: «لودرها آمدند. اول رفتارشان خشونتآمیز نبود. آسیه هم میگفت باید از روی جنازه من رد شوید و مرا بکشید تا خانه را خراب کنید. درست یادم نیست که آسیه خودش بالای لودر رفت یا آنها او را روی لودر انداختند، اما بعد از این اتفاق زنگ زدند چند نیروی زن آمدند. زنها رفتند در را باز کنند. در که باز نشد، اسپری را از پنجره اتاق به داخل انداختند. آن زنها لباس نوه 10- ۱۲ ساله آسیه را که داد و بیداد میکرد، از تنش در آوردند و حسابی کتکش زدند. بعد از ویران کردن خانه، آسیه و دخترش سمیه را سوار ون کردند و رفتند. 2 ساعت بعد خبر مرگ آسیه رسید. یک ساعت از مرگ آسیه نگذشته بود که ماموران دنبال شناسنامه و مدارک شناسایی آن خدابیامرز آمدند.»
یکی دیگر از شاهدان میگوید: «آسیه با 5 نفر دیگر در این خانه زندگی میکردند. چند روز بیشتر نبود که این خانه را ساخته بود. حدود ۴ روز در این خانه زندگی کرد. او این خانه را براساس آنچه خانوادهاش میگویند با اجازه یکی از کارمندها یا شهردار منطقه ۳ به طور موقت ساخته بود تا اینکه بعدها بتواند خانهای کرایه کند.
آسیه را سالهاست میشناسیم. بیشتر از ۲۰ سال در این محدوده زندگی میکند. این زمین معلوم است برای کجاست؟ اداره برق، مخابرات یا شهرداری، اما آسیه براساس گفته کارمند شهرداری اقدام به ساخت خانه موقتی کرده بود.»
به گفته اهالی، بعضی از مردم محله نیز در تامین هزینه ساخت به آسیه کمک کرده و خانه را یکروزه ساختهاند؛ شب شروع کردهاند و غروب روز بعد کار ساخت خانه تمام شده است. یکی از اهالی از اخطار شهرداری به آسیه خبر میدهد، اما تاکید میکند که هیچکس فکرش را نمیکرد اینطور شود.
او میافزاید: «خانه آسیه هنوز سرویس بهداشتی نداشت و خانواده آسیه برای استفاده از سرویس بهداشتی به خانه همسایههای روبهرویی میرفتند.» او با بیان اینکه آسیه اهل روستای سراب منطقه سرفیروزآباد بود و همان جا هم به خاک سپرده شده است، درباره روز حادثه توضیح میدهد: «اول یک ماشین شخصی آمد و بعد لودرها به دنبالش آمدند. وقتی مقاومت خانواده آسیه بالا گرفت، ماموران نیز جدیتر شدند.
آسیه آمد جلو لودرها را بگیرد که ماموران زن وارد خانه شدند. ساعت 9-10 صبح بود. خانواده آسیه تازه از خواب بیدار شده بودند.
میگویند فردی اسپری را در دهان آسیه ریخت. آسیه چون تنگی نفس داشت طاقت نیاورد. به هر کس که سد راهشان بود، اسپری میزدند. گوشیهای چند نفر را نیز که مشغول فیلمبرداری بودند، گرفتند و شکستند. بعد از تخریب منزل آسیه، دختر و نوه دختریاش را سوار ون کردند که به اردوگاه چشمهسفید ببرند. پسر آسیه هم وقتی دید خانهخراب شدهاند با سنگ شیشه یکی از لودرها را شکست.»
در ادامه این پرسوجو، از شاهدان میخواهیم نشانی بچههای آسیه را بدهند. به همراه 2 نفر از اهالی دوباره به ابتدای کوچه برمیگردیم. همان جایی که روی دیوار پلاکارد کوچکی برای تسلیت مرگ آسیه نصب شده است. شوهر آسیه و فرزند سیاهپوش او با یکی - دو نفر از همسایهها زیر درخت توت در کوچه نشستهاند. همسر آسیه وقتی میفهمد برای تهیه خبر رفتهایم، عصبانی می شود و میخواهد که دست از سرش برداریم.
میگوید: «شما آبرویی برای من نگذاشته و خانواده و زن مرا کپرنشین خطاب کردهاید. همه چیز یکشنبه روشن خواهد شد. همه چیز. آن روز روز دادگاه ماست.» نباتعلی با حرکت دست ما را از خود دور میکند و با فریاد پر از بغض میگوید: «تا ۷ روز دیگر هم اینجا منتظر بمانید، کلمهای با شما صحبت نمیکنم.» پسر آسیه هم که جوانی بیستساله نشان میدهد و روز حادثه شاهد ماجرا بوده است، جلو میآید و با چشمانی اشکبار ما را دور میکند. نوه دختری آسیه نیز گاهی به بیرون خانه سرک میکشد و ما را میپاید.
در این کوچه و کوچه پشتی شهرک فدک در حاشیه کرمانشاه بیش از ۳۰ خانه تخریب شده است. ۷ خانواده هم تحویل کمپ «چشمهسفید» شدهاند. نگاهم همزمان به ویرانی خانه آسیه، واحدهای مسکن مهر پشت آن و قبرستان کناری خیره میماند. صدای قرآن از بهشت زهرا (س) به گوش میرسد؛ تاریخ تکرار تلخ قصه آسیههاست.
آسیه با 5 نفر دیگر در این خانه زندگی میکردند و چند روز بیشتر نبود که این خانه را ساخته بود و فقط حدود ۴ روز در این خانه زندگی کرد
برای بررسی دقیق این موضوع، کمیتهای از سوی شهردار کرمانشاه تشکیل شده است تا در کنار مراجع قضایی ماجرا را به شکل دقیقتری پیگیری کند. برای عضویت در کانال تلگرام نبض بازار کلیک کنید
منبع:رکنا