حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست/۱

میثم علوی مطلبی با موضوع"حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست/۱"نوشته و به ماجرایی که در حرم امام مطهر امام رضا(ع) برایش اتفاق افتاده پرداخته است.

۱.در توزیع خیر هم‌ خون و‌ هم زیست اولویت دارد و قصد کردم به چند فرد مستضعف در روستای پدری ماهیانه هدیه ای تقدیم کنم و تعداد به ۹ خانواده رسید و گفتم کافیست و ماه اول هدیه داده شد ؛اگر عزرائیل بسیار دوست داشتنی بخواهد قبض روحم کند و‌ بگوید پروردگار متعال فرمودند یک عمل خیر بگو تا بروی بهشت بنده با همان صداقتی که از دوران کودکی داشته ام‌ و بدون شکست نفسی بعد از ۴۱ سال سن هیچ عمل خیری در خور تقدیر ندارم ولی قطعا انتظار آنرا هم ندارم بخاطر کوتاهی در حق فقرا به جهنم بروم؛بعد از یک یا چند ماه هدیه دادن به آن هم ریشه ها در رویا یک خواهری را دیدم که به سمتم آمد و مدام ناسزا میگفت و نفرینم میکرد و بنده با آرامش و ناراحتی به ایشون عرض کردم بنده چه بدی به شما کردم که اینطوری  نفرینم میکنید که چند لحظه بعد از حالت عمودی به افقی مانند خوابیدن در قبر تغییر وضعیت دادم و به آسمان کشیده شدم و‌ همراه با صعودی که داشتم فشار قبرم شروع شد و بسیار لحظات سختی را طی کردم و فشار،فشار،فشار بر پیکرم وارد میشد که دعا کردم و مدتی بعد فشار قطع شد؛یعنی در زمانیکه بیشتر افراد به فکر زن و‌ بچه خودشان هستند ما که آمدیم ثواب کنیم کباب شدیم؛و  چند روز بعد عقلم را پروردگار باز کرد و فهمیدم یک خواهر ضعیف بعد از توزیع کمک به همسایگان خود به درب منزل یکی از اقوام ما مراجعه کرده و فرموده "فقط من زیادی بودم و به من چرا کمک نمیکنید" و‌ پدرم هم چند روز قبل رویا به بنده گفته بود یک فرد فقیر دیگر نیز وجود دارد که نیازمند است و‌ بنده در جواب گفته بودم دیگه نفر اضافی نکنید همین کافیست!!!

وارد حرم سلطان مهربانی حضرت رضا شدم و  به ایشان عرض کردم که علیرغم ارتباطات گسترده ولی همیشه تنها بوده و هستم و لطفا یک برادر معنوی به بنده معرفی کنید؛روز دوم همینطور و در روز سوم پس از زیارت به مسجد روح نواز گوهر شاد رفتم و‌ به ستون تکیه زدم و یک روحانی را ساعت ۲۰ مشاهده کردم که در سجده است و با یک تسبیح گلی هر دو ثانیه یک ذکر میگوید؛ساعت ۲۱؛ساعت ۲۲؛ساعت ۲۳؛ ساعت ۲۴  شد ولی در رفتاری محیرالعقول دیدم اصلا این روحانی ول کن سجده نیست و با همان آرامش چند ساعت قبل در سجده و در حال ذکر گفتند است که احتمال دادم یا جن یا فرشته حلول کرده باشد که واقعا مگر  این مغز و پیشانی انسان میتواند ۴ ساعت در سجده باشد که ساعت ۱ صبح شد و روحانی از سجده بلند شد بالاخره!!(تصویر سجده اش به این یادداشت ریپلای شده است)رفتم پیشش و دیدم یک جسم نحیف و پیشانی عجیبی که به عمرم ندیدم دارد و گپی زدیم و گفت ۲۰ سال است که هر روز روزه است و هر روز ۸ ساعت نماز میخواند و افطار و سحرش هم که خودم بعد از ۴ هفته ملاقات در شب جمعه دیدم یک بطری آب و نبات و‌ یک عدد میوه بود!! که بعد از نماز عشا و آن افطار و سحر ترکیبی به سجده تا ۸ ساعت میرفت!!! واقعا علاقه دارم بدانم متوجه سجده ۸ ساعت با این سطح انرژی هستیم یا نه!!! که بعد از مدتی بدون مقدمه و بدون هیچ ربطی گوشی تلفن خود را از جیبش بیرون آورد و صیغه برادری را سرچ کرد و گفت غدیر چند روز دیگه هستش ولی من میخوام امشب با هم برادر باشیم و صیغه برادری را خواند و‌ پس از برادری  واقعا دیدم که خشک و خالی نمیشود و بهترین انگشتر عمرم که عقیق سرخ آیه الکرسی بود را به عنوان هدیه به او دادم و او هم قصد کرد انگشتر حلبی خود را به بنده بدهد که بعد از یک سانت بیرون آوردن دوباره به سمت خود برگرداند و گذشت و گذشت تا جاییکه در یکسال برادری با نپختگی ایشان روبرو شدم و سر موضوعات بچگانه یک روز پیام میداد که صیغه برادری ما تمام است و چند روز بعد پیام میداد که ببخشید اشتباه کردم و برادری تمدید است که وقتی به چهارمین بار رسید گفتم دیگر با شما در عهد برادری نیستم و خلاصه موضوع اینکه این برادر مطلقه ما همچنان از نظر من کوه زهد و عبادت بدون ذره ای ریا بود ولی عقل اجتماعی نداشت و از کار کردن و‌کسب روزی جز با امام جماعتی و نماز قضا بیگانه بود و فرد سخاوتمندی نیز نبود.

ادامه دارد....