به گزارش سرویس پلاس نبض بازار، میثم علوی یادداشتی با عنوان"میراث پدری"نوشته است که متن این یادداشت به شرح زیر می باشد.
مادر از جان عزیزتر که تمام محبت و فداکاری که داره در خدمت برادر کوچک هستش باز مشکل جدیدی پیش آمد و عشقش را رها کرد و با بنده بعنوان حمال مشکلات تماس گرفت که پدر عزیزت چند وقتی هستش پس از گذشت سالها از فوت پدر بزرگت به تکاپو افتاده تا ارثیه متعلق به ۱۰ برادر و خواهرش را که توسط یک فامیل در روستای دور افتاده غصب شده را احیا کند ! برادر و خواهرایی که حتی خودشون نه تنها اقدامی برای بازپس گیری نمیکردند بلکه عملا برخی از سر زبونی با غاصب هم سفره شده بودند و مادر فرمودند پدرت مدام در حال رایزنی هستش و بزودی با این فضای پیش آمده یک درگیری جدید و یک بی نظمی در خانواده قطعا رخ خواهد داد و تنها کسی هم که حرفشو گوش میده تو هستی و این موضوع رو هر چه سریعتر حلش کن و الا یک جنگ در حال وقوع هستش
بنده که خیلی عبد پدرم هستم پدری که با پول کارگری نمیتوانست هزینه ما رو تامین کنه و غروب با موتور مسافر کشی میکرد و میوه برامون میخرید؛ پدری که آنقدر تا ابد شرمندش هستم که در دوران نوجوانی وقتی با لباس کارگری در حال رفتن به جایی بودیم در پیاده رو از او فاصله گرفتم تا به زعم نگاه کودکانه ام آبرویم نرود؛پدری که هر وقت میخواست پول تو جیبی بده اصلا مستقیم پرداخت نمیکرد وبدون اطلاع در جیب مایی که ۱۸ سالمون شده بود قرار میداد که اینهمه فهمیدگی تنها از مردی بود که ۴ کلاس بیشتر سواد نداشت و قطعا باید این مشکل را حل میکردم هر چند بعد از تحول در کسب و کارم بارها زمینه آبادی دنیا و آخرتش رو در یک نرم استاندارد انجام داده بودم
هر چه اصرار کردم که اول اینکه این موضوع سرد شده و سالها ازش گذشته و باید در همان داغی اقدام میکردید،دوم اینکه ۱۰ وارث دیگر هم هستند و ما چرا به تنهایی هزینه همه آنها را بدهیم ،سوم اینکه مبلغ کل ارثیه ناچیز است و چهارم اینکه ما برای هر رفت و آمد باید ۱۰ ساعت رانندگی کنیم ولی طرف مقابل با دمپایی لا انگشتی دو دقیقه ای سر صحنه حاضر خواهد شد ولی ایشان بخاطر بغض بحق تصاحب اموال و از آن بالاتر حرفهای نامربوط زدن عزم خود را جزم کرده بود
مدتها گذشت و ظاهرا صادق عزیز دست بردار نبود؛ در یک سفر زیارتی مجردی به او گفتم شما ظاهرا ول کن قضیه نیستی ولی بدون اگر در یک مواجه با آن فرد که ۶ پسر با فرهنگ متفاوت دارد و در قید و بند مسایل اخلاقی هم نیست اگر شما یک سیلی بخورید قطعا بدون شک بنده به طریقی یکی از آنها را میاندازم حالا اگر در خودت ظرفیت وجودی همچین درگیری بزرگی رو متصور هستی حتما برو جلو
ایشان هم که برخلاف مادر هم عشق و عاشقیش با بنده است و هم حمالیش بعد از آن هشدار به کلی موضوع را فراموش کرد
حال اگر خدای ناکرده باز پدرم به عرصه برگردد و مطابق پیش بینی سیلی بخورد
یک نگاه عقلگرا میگوید بنده چون هشدار داده بودم تکلیف از من ساقط هست و خودت میدانی و آن قوم ظالم غاصب
یک نگاه حجتیه و نسبی گرا میگوید از کجا معلوم اصلا حق با پدر ما باشد بلکه باید خود پدر بزرگ از قبر بیرون بیاید و خودش مشخص کند حق با چه کسی است!
اما نگاه فردی مثل من که تمام رشد و نموش از صلب پدرش است در آن لحظه جنگ ما بین حق و باطل آغاز شده و قطعا هیچ فرزندی پدرش را ولو با وجود تذکرات و هشدارها نه تنها ،تنها نمیگذارد بلکه جانش را هم برا آن راه خواهد داد
سحرم دولت بیدار به بالین آمد گفت برخیز که آن خسرو شیرین به بالین آمد