به گزارش سرویس پلاس نبض بازار، «قبل از ازدواج با کریم، عاشق پسری در افغانستان بودم. او نیز مرا دوست داشت و میخواست با من ازدواج کند، اما به دلیل وعده پدرم به پدر کریم برای پرداخت شیربها، ناچار شدم با او ازدواج کنم.»
«از این زندگی خسته شده بودم. هیچکس نبود که به او تکیه کنم و هیچ خانهای برای امید وجود نداشت. آخرین بار شوهرم مرا کتک زد و من با چاقوی آشپزخانه به او حمله کردم و جسدش را به حمام منتقل کردم و خونها را پاک کردم. بعد به پدر شوهرم زنگ زدم و گفتم در غیاب من، کسی او را کشته است.»
«چند ماه پیش، در پارک با پسری آشنا شدم و داستان زندگیام را برای او تعریف کردم. او وعده داد که در ازای طلاهایم، شوهرم را خواهد کشت. روز حادثه به شوهرم مشروب دادم و بعد از اینکه حالش بد شد، پسر جوان که منتظر بود، وارد خانه شد و دست و پای شوهرم را بست. کریم تلاش کرد فرار کند، اما پسر جوان او را نگه داشت و من با چاقو ۳ ضربه به او زدم.