به گزارش نبض بازار،طی یک اتفاق عجیب پسر جوان به نام آریا تحت تاثیر گفتههای همخدمتیهایش درباره خیانتهای دختران، تصور کرد نامزدش سمیرا هم به او خیانت کرده است و به اشتباه دختر دیگری را به نامزدش شباهت داشته می کشد!
مدتی قبل به پلیس خبر رسید درگیری شدیدی میان دختری جوان به نام مبینا و پسری به نام آریا رخ داده و مبینا به کما رفته است. وقتی ماموران به بیمارستان رفتند، پدر و مادر مبینا را دیدند که با حالتی سردرگم و مضطرب پشت در بخش مراقبتهای ویژه نشسته بودند. آنها گفتند نمیدانند کسی که به دخترشان مبینا حمله کرده کیست. حتی نامزد مبینا هم گفت نمیداند آریا کیست و تلاش کرده نامزدش را نجات دهد اما نتوانسته است.
به این ترتیب آریا بازداشت شد. او گفت اصلاً با مبینا ارتباطی نداشته و اشتباه کرده است.
آریا گفت: من در دانشگاه با دختری به نام سمیرا آشنا شدم و عاشق همدیگر شدیم. سال آخر دانشگاه بود که به خواستگاری رفتیم. پدر سمیرا گفت بهتر است فعلاً یک سال نامزد بمانید تا ببینیم چه میشود. بهانه کرد که من شغل ندارم. پدرم تاجر بزرگی است، من خیلی زود در یک شرکت کار پیدا کردم اما بهانههای پدر سمیرا تمامی نداشت. گفت باید خانه و ماشین بخری. من گفتم اجازه عقد بده خانه و ماشین هم میخرم. او گفت باید سربازی بروم. با اینکه سن پدرم طوری بود که اگر چند سال دیگر صبر میکردم میتوانستم کفالت بگیرم اما برای جلوگیری از بهانههای پدر سمیرا به سربازی رفتم. من را به زهدان فرستادند. آنجا از محل زندگیام در شیراز خیلی دور بود. من در زاهدان سرباز بودم و فشار این دوری اذیتم میکرد. در سربازخانه بچههایی که چیزی به پایان خدمتشان نمانده بود از خاطراتشان میگفتند. از اینکه چطور دختر مورد علاقهشان به آنها خیانت کرده و وقتی در سربازی بودهاند، متوجه شدهاند دختر نامزد کرده و با کسی دیگر رفته است. فکر و خیال اینکه سمیرا من را رها کند اذیتم میکرد. اصلاً نمیتوانستم تحمل کنم برای همین هم از پادگان فرار کردم. وضعیت روحی بدی داشتم؛ تا شیراز نخوابیدم و به این فکر میکردم که الان در شهر سمیرا را میبینم که دست در دست پسر دیگری راه میرود.
پسر جوان در ادامه گفت: وقتی به شیراز رسیدم، در همین فکر بودم که یکباره سمیرا را دیدم که از خانهشان بیرون آمد. او با پسری دست داد و او را بغل کرد. انگار آب جوش روی سرم ریختند، نفهمیدم چه شد. لباسی را که من برای تولدش خریده بودم، پوشیده و با جوانی دیگر به من خیانت کرده بود. آنقدر عصبانی شدم که دیگر نفهمیدم چه میکنم. به سمتش حمله کردم و او را زدم. اینکه چطور زدم هم یادم نمیآید. وقتی دختر روی زمین افتاد فهمیدم او سمیرا نیست! چطور چنین اشتباهی کردم باز هم نمیدانم. من لباس را شناختم. خودم این لباس را برای سمیرا خریده بودم.
پلیس در ادامه بازجوییها سمیرا را فرا خواند. این دختر گفت: مبینا دوست صمیمی من است. ما از بچگی با هم دوست بودیم. مبینا با پسری نامزد کرده بود و روز حادثه هم در خانه نامزدش دعوت داشت. از من خواست لباس مناسبی به او بدهم من هم لباسی را که آریا برایم خریده بود به او دادم. اصلاً فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد. آریا سرباز بود و در شیراز نبود حتی اگر هم بود باز هم این کار را میکردم چون فکر نمیکردم او چنین کاری بکند.
این در حالی بود که چند روز بعد به کارآگاهان خبر دادند مبینا مرگ مغزی شده و از نظر پزشکی فقط زندگی نباتی دارد. به این ترتیب پرونده به صورت ویژه در دادسرای شیراز تحت رسیدگی قرار دارد.
محمدهادی جعفرپور، وکیل آریا، گفت: تنها راه نجات آریا از پرونده برگشت مبینا به زندگی است و تمام شدن دوره مرگ مغزی امری نادر و تا حدی غیرممکن است لذا ضمن امیدواری به آریا و خانوادهاش به استناد ماده ۲۹۳ قانون مجازات اسلامی که مقرر مینماید: اگر کسی مرتکب جنایت عمدی شود اما نتیجه رفتار وی بیشتر از چیزی باشد که مقصود وی بوده رفتار مرتکب نسبت به جنایت کمتر (در فرض این پرونده، ضرب و جرح) عمدی و نسبت به جنایت بیشتر (مرگ مغزی مبینا) فعل مرتکب شبهعمد تلقی میشود، لایحه مفصلی تنظیم و در شرح و تفسیر واقعه بنا بر اظهارات سمیرا و اهالی محل به قاعده اشتباه در شخصیت مجنی علیه و خطای جزایی در قانون مجازات و موازین فقهی مانند قاعده درء و اشتباه موضوعی و... اشاره کردم بلکه بتوانم موکلم را از اتهام قتل عمد نجات دهم؛ حین انجام تشریفات قضایی چندین جلسه به اتفاق سمیرا و پدرش و پدر آریا نزد خانواده مبینا رفتیم. با هزینه پدر آریا شرایط نگهداری مبینا در منزل فراهم شده و همه امیدوار به برگشت او به زندگی بودند...
این وکیل در ادامه گفت: بنا بر مادههای ۲۴۱و ۲۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری به ادامه بازداشت آریا ضمن لایحهای اعتراض کرده، مراتب تخفیف قرار بازداشت به وثیقه را تقاضا کردم که مورد پذیرش واقع و آریا از بازداشت خلاص شد هرچند اوضاع روانی او چندان تعریفی نداشت، لذا با سمیرا هماهنگ کردم تا قدری بیش از قبل مراقب آریا باشد. چند ماه بعد از دادگاه تماس گرفتند تا تاریخ جلسه نهایی ابلاغ شود... پدر مبینا پس از امضای صورتجلسه اهدای عضو در بیمارستان، بدون اطلاع ما نزد قاضی رفته رضایتش را درباره آریا اعلام کرده بود. با توجه به گذشت پدر مبینا، دادگاه آریا را از حیث ایراد ضرب و جرح عمدی مجرم دانسته بنا بر ماده ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی وی را محکوم به تحمل دو سال حبس کرد اما به جهت رضایت شاکی و موقعیت ارتکاب جرم بنا بر ماده ۴۶ قانون مذکور اجرای مجازات زندان برای یک سال معلق شد. ضمن ارسال حکم دادگاه به آریا توضیح دادم که منظور از تعلیق مجازات این است که چنانچه در یک سال آتی مرتکب جرم نشوی، آثار این پرونده به طور کل از سجل کیفری تو محو شده، هیچ سابقه کیفری برای شما ثبت نخواهد شد.