به گزارش نبض بازار، در سال ۱۳۵۸ حرکتها و گروههای تجزیهطلب با دسیسه و یاری آشکار و پنهان شرق و غرب در مناطق بحرانخیز سنتی ایران شامل آذربایجان، کردستان، خوزستان، ترکمنصحرا و سیستان و بلوچستان با عقبههای سیاسی و قومیتی برونمرزی ایجاد و هدایت گردید. نظام نوپای جمهوری اسلامی با زحمات و هزینههای فراوان توانست این گروهها و حرکتهای تجزیهطلب را مهار و از وحدت و تمامیت ارضی کشور پاسداری نماید. عوامل مهم این موفقیت عبارت بودند از: رهبری قوی حضرت امام، علاقه ویژه مردم مناطق بحرانخیز سنتی به انقلاب اسلامی، ملیتگرایی اسلامی و اعتقاد ایرانیان به حفظ تمامیت ارضی کشور، جانبازی جوانان ایران در راه انقلاب اسلامی و میهن.
بخش مهم تجزیهطلبی در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ مهار گردید و تعداد زیادی از گروهها و حرکتهای مذکور از بین رفتند؛ لیکن بخشی از این جریان با مدیریت و پشتیبانی مالی و نظامی امریکا، شوروی (سابق) و اسراییل بازسازی و پرورانده شد. همچنین گروههای تجزیهطلب دیگری نیز ایجاد و به خیمهشببازی علیه وحدت و تمامیت ارضی ایران واداشته شدند. اکنون مجموع این گروهها و حرکتها در خوابهای مالیخولیایی خود تکه تکه کردن ایران و حاکمیت بر آنها را میبینند و با حمایتهای امریکا، اسراییل و برخی کشورهای همسایه که ریگ در کفش و استخوان در گلو دارند و نمیتوانند استواری و بالندگی ایران اسلامی را ببینند خودی نشان میدهند و، چون میدان عملی ندارند به ترقهاندازی میپردازند.
انقلاب حدودا هفت روزه بود وقتی اولین شورش علیه خود را تجربه کرد، شورش توسط گروهی که اندکی قبل از آن، به مبارزه با رژیم پهلوی مشغول بود! «حزب دموکرات کردستان» که البته هرگز در مقابله با پهلوی دست به اسلحه نبرده بود، با استفاده از بازه زمانی فقدان دولت مرکزی، درگیریهای مسلحانه را با هدف جدایی از ایران آغاز کرد.
این حزب به پادگان تیپ ارتش در مهاباد حمله کرد، تجهیزات نظامی را به کوههای اطراف برد و مراکز دولتی را هدف قرار داد. به این ترتیب، اولین هفته بعد از پیروزی انقلاب، دولتی که هنوز تشکیل نشده بود، با یکی از جدیترین تهدیدات سیاسی مواجه شد: «تجزیهطلبی!».
مرز نامرئی میان تجزیهطلبی و قومگرایی
اگر بخواهیم مفهوم «تجزیهطلبی» یا «جداییخواهی» در فلسفه سیاسی را دقیقتر بدانیم باید بگوییم، زمانی که گروهی به هر دلیلی خواهان کنار کشیدن از پیکرهای سیاسی باشند، آنها را با نام تجزیهطلب میشناسند. البته تجزیهطلبی انواع و نوع بروز و ظهور آن، انحا مختلفی دارد و البته در تاریخ حکومتها، به دلایل متفاوتی رخ داده است؛ اما نگاهی اجمالی به گروههای تجزیهطلب نشان میدهد مرز باریکی میان قومگرایی و تجزیهطلبی وجود دارد، چراکه غالبا بهانههای تجزیهطلبی در میان قومیتها نمایانگر شده است؛ قومیتهایی که زبان متفاوت یا مذهب خود را دارند؛ برخی کارشناسان معتقدند عموما تفاوتها بوده که زمینه و انگیزههای تجزیهطلبی را فراهم کرده است.
«خاورمیانه» که به عنوان منطقهای کهن، قومیتهای متنوع با تفکرات و عقاید گوناگون را در خود جای داده، کارنامه پر تکراری از فعالیت جدی تجزیهطلبی را در طول تاریخ شاهد بوده است. به طبع، ایران نیز که چندین قومیت را در خاک خود دارد، از ترکشهای تجزیهطلبی و قومیتگرایی در امان نبوده است.
اما روزهای بعد از انقلاب «تجزیهطلبی در ایران»، شکل و شمایل دیگری به خود گرفت. چراکه پیش از جمهوری اسلامی، حکومتهای وقت با انعقاد «ترکمنچای ««گلستان»، «آخال ««پاریس» و این قبیل قراردادها، هرآنچه تجزیهطلبان داخلی یا خارجی میخواستند را روی سینی پر از برگ گل و گلاب، دو دستی و با احترام تقدیم آنها میکردند.
جدا شدن بالغ بر ۳.۵ میلیون کیلومتر مربع در کمتر از ۲۰۰ سال گذشته از خاک ایران گواه این چند خط است. بررسیها نشان میدهد این میزان از تجزیه یک کشور، در تاریخ ایران و حتی جهان بیسابقه است.
ایران دویست سال پیش
روی کار آمدن حاکمیتی که حفظ تمامیت ارضی از مهمترین مولفهها و سیاستهای آن به شمار میرفت، باعث شد گروهکهای تجزیهطلب روزهای سختی را آغاز کنند. از این روی، در مدت کوتاهی بعد از بهمن ۵۷ فعالیتهای تجزیهطلبانه در قالب گروههای متعددی با هدف اعلام استقلال از خاک جمهوری اسلامی ایران کلید خوردند.
بیش از چهل سال از انقلاب و تلاشهای زیرزمینی و حتی روی زمینی این گروهکها میگذرد، تعدادی از آنها از بین رفتند و تعدادی قدرت روزهای اولشان را از دست دادهاند، اما شماری از این گروهها هنوز در هر فرصتی، با حمایتهایی که از خارج از کشور نصیبشان میشود، اعلام حضور میکنند و فعالیتهای پنهان خود را آشکار میسازند.
یک کردستان و چند تجزیهطلب؟
حکایت تجزیهطلبان کردستان حکایتی دور و دراز است، حکایتی که توسط گروهکهای مختلف، با این بهانه که مردم کُرد، زبان و مذهب جداگانهای دارند رقم خورد، درحالیکه مردم کردستان حمایتی از آنها نداشتند.
آنچه اوایل انقلاب در کردستان رخ داد با درگیریهای مسلحانه تجزیهطلبان «حزب دموکرات» آغاز شد. از آنجا که روزهای اوایل انقلاب، دولت رسمی هنوز شکل نگرفته بود، دولت موقتی بر سر کار بود که درباره مسائل تصمیمگیری میکرد و عقیده دولت موقت درباره مسئله کردستان بر این بود که حزب دموکرات با توجه به سابقه فعالیت علیه رژیم پهلوی، دشمن به شمار نمیرود، بنابراین اختلافات را میتوان با مذاکره حل کرد! «محسن رضایی» از فرماندهان نظامی روزهای اوایل انقلاب در این باره میگوید: «تفکر آنها نیز این بود که حزب دموکرات یک گروه انقلابی و خودی هستند که اکنون، چون ناراحت و عصبانیاند چند شهر را گرفتهاند؛ بنابراین گروهی را برای مذاکره با آنها فرستادند.»
رضایی تأکید میکند: «اگرچه زمانی این حزب علیه شاه میجنگید، اما اولین شورش علیه انقلاب را آنها رقم زدند. حزب دموکرات حتی در زمان شاه قیام مسلحانه نکرده بود! هیچگاه علیه شاه دست به سلاح نبرد، اما علیه انقلاب اسلحه به دست گرفت. اینها نمیتوانستند خودی باشند... آنها به جای پاسخ مثبت، مذاکره را حمل بر ضعف دولت میدانستند و با این مذاکرات اوضاع بدتر میشد که همینگونه نیز شد.»
بدتر شدن اوضاع که رضایی درباره آن میگوید را «یحیی رحیم صفوی» از فرماندهان نظامی که در آن دوران به کردستان اعزام شده بود، با جزئیات بیشتری این چنین روایت میکند: «هیچ کدام از تاسیسات دولتی در اختیار دولت نبود. در شهرهای سقز، بانه، بوکان و ... وضع بسیار بدتر بود و فقط پادگانهای این شهرها در دست نیروهای دولتی بود و دیگر هیچ! ضد انقلاب بر جادهها مسلط بود و جابهجایی نیروهای نظامی و دولتی امکانپذیر نبود.»
آتش تحرکات نظامی گروهکهای تجزیهطلب در سال ۵۸، تا حدی شعلهور میشود که کردستان عملا در آستانه جدایی از ایران قرار گرفت. اما در نهایت، در پی فرمان امام خمینی و همراهی مردم با قوای نظامی کشور، آرامش به این منطقه بازگشت. البته غرب کشور سالهای زیادی، محل نزاع عناصر ضدانقلاب و نیروهای نظامی و امنیتی کشور بود. هنوز هم تجزیهطلبان در این منطقه هر از گاهی به بهانههای گوناگون تلاشهای خود را از سر میگیرند و محکمتر از قبل بر طبل جداییخواهی میکوبند. هدف اصلی آنها این است که کردستان ایران، کردستان عراق و کردستان سوریه را یکپارچه کنند و کشور کردستان را تشکیل دهند.
نقشه کشور کردستان در دیوارات ادارههای کردستان عراق تجزیهطلبانی که کشور کردستان میخواهند
نقشه کردستانی که تجزیهطلبان میخواهند
البته تجزیهطلبی در کردستان، به حزب دموکرات محدود نمیشود. «پژاک» یا همان «حزب حیات آزاد کردستان» هم از جمله گروهکهایی است که آرامش منطقه را چند نوبت به خطر انداخته است.
علاوه بر این، «کومله»، یکی از اولین جریاناتی که از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی علیه نظام و حتی کردهای حامی انقلاب، دست به اسلحه برد نیز از گروهکهای تجزیهطلب و البته تروریستی در کردستان است. این گروهک اولین جریان سیاسی در سطح خاورمیانه بود که به صورت رسمی زنان را وارد عرصه فعالیت نظامی و جنگ کرد.
از جمله مهمترین عملیاتهایی که این گروهک انجام داد همراهی با «حزب دموکرات کردستان» در ماجرای اقدام مسلحانه در شهر «پاوه» بود. آنها همچنین به لشکر زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جاده بانه-سردشت به فرماندهی سپهبد صیاد شیرازی حمله کردند.
آذربایجان در چنگال ترکستانطلبان
رشته دراز تجزیهطلبی در ایران به کردستان ختم نمیشود. انقلاب اسلامی یک ساله شده بود که ناآرامیهایی در آذربایجان شرقی به ویژه شهر تبریز آغاز شد. این فقره از تجزیهطلبی که با حمایت «پانترکیستهای» ترکیه آغاز شده بود، رویای کهنه، اما دستنیافتنی تشکیل حکومت «ترکستان بزرگ» را در سر میپروراند.
دی ماه سال ۵۸ حزب ماجراجویی به نام «حزب خلق مسلمان» در تبریز با اقدامات خود، خسارتهای زیادی را باعث شد. این حزب که تحرکات خود را با حمله به بیت امام خمینی در قم آغاز کرد، در اقدامی ضربتی، صدا و سیمای مرکز تبریز را به تصرف خود درآورد.
«روزنامه اطلاعات» در گزارشی از التهابات آن روزهای تبریز مینویسد که رادیو و تلویزیون تبریز ساعاتی در اشغال حزب خلق مسلمان بود، اما ساعت ۲۱ همان شب گروه کثیری از مردم در حالی که در پشتیبانی از انقلاب و امام خمینی شعار میدادند، این مرکز را از اشغال اعضای حزب خلق مسلمان خارج کردند.
اما فعالیت این حزب با تسخیر شماری از «کمیتههای انقلاب اسلامی» در تبریز ادامه پیدا کرد؛ به طوری که بعد از مدتی از ۴۳ کمیته، ۳۵ کمیته در دست آنها بود؛ حتی اندکی بعد، حزب خلق مسلمان تقریبا همه ادارات تبریز به غیر از دادگاه انقلاب و زندانها را در اختیار خود گرفت.
تورقی در تاریخ و مستندات میگوید، تجزیهطلبان در تبریز از هیچ اقدامی فروگذار نکردند؛ نه از قتل مردم عادی شرمی داشتند و نه از اسیر کردن نیروهای نظامی واهمهای. آنها به جلسه نمازگزاران در خیابان راه آهن تبریز حمله کردند و بعد از تیراندازی به سمت نمازگزارن و نیروهای امنیتی، محل را به آتش کشیدند. آشوبطلبان در تبریز برای آنکه نیروهای خود را در صحنه حفظ کنند، شایعه میکردند که تجزیهطلبان شمال غرب نیروهای کمکی خود را به سمت تبریز فرستادهاند.
التهاب در تبریز ادامه داشت تا آنکه امام خمینی از مردم آذربایجان خواست که خود را از لکههای آلوده، پاک و مبرا کنند. در نهایت ماجرا در پی حملات غافلگیرانه و ضربتی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی به مراکز این حزب، اعضای آن خلع سلاح و مجرمان نیز دستگیر شدند.
ریگی از جان بلوچها چه میخواست؟
نام «عبدالمالک ریگی» را حتما شنیدهاید. او رهبر یکی از همین گروههای تجزیهطلب به اسم «جندالله» بود که با اقدامات و عملیاتهای تروریستی در جنوب شرق کشور، اهداف خود را در راستای تشکیل حاکمیتی مستقل دنبال میکرد. این گروه در استان سیستان و بلوچستان با تئوری احقاق حقوق مردم بلوچ خود را معرفی کرد و به تدریج، آواز جداییخواهی سر داد. گروه «جندالله» در ایران و گروه «جبهه آزادیبخش بلوچستان» در پاکستان از جمله گروههای تجزیهطلبی بودند که با مبارزات مسلحانه میخواستند «کشور بلوچستان» را تشکیل دهند.
نقشه کشور بلوچستان مفروض تجزیهطلبان
اگرچه «کشمکش بلوچستان» با جداییخواهی گروهکهای بلوچ از دولت پاکستان آغاز شد که ادعای حاکمیت برای منطقه «استان بلوچستان در پاکستان» و «منطقه بلوچنشین در جنوب غربی افغانستان» را داشتند؛ اما به تدریج این زیادهخواهی از مرزهای ایران نیز گذشت و بر منطقه «مکران» در استان جنوب شرق کشور سایه انداخت. البته کارشناسان ژئوپولوتیک معتقدند این زیادهخواهی امروز به تهدیدی برای کل استان سیستان و بلوچستان تبدیل شده است.
تحرکات نظامی و مسلحانه این گروهها در ایران، اوایل دهه هشتاد آغاز شد و روز به روز شدت بیشتری به خود گرفت. به طوری که «جندالله» که با گروهک تروریستی بینالمللی «القاعده» در ارتباط بود، تنها در پنج عملیات تروریستی در «زاهدان» و «چابهار» جان بیش از ۱۴۰ نفر از قوم بلوچ در ایران را گرفت.
بعد از آنکه سال ۸۸، ریگی توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ایران دستگیر شد، فعالیت جندالله نیز پایان پذیرفت و این گروه نابود شد؛ اما اندکی بعد برخی اعضای جندالله در گروه دیگری با نام «جیشالعدل» فعالیت خود را از سر گرفتند و اعلام موجودیت کردند.
حالا اگر هر از چندگاهی خبر شهادت چند تن از نیروهای مرزبانی، نظامی و امنیتی کشور در منطقه جنوب شرق را در تیتر اخبار میبینید، نتیجه اقدامات تروریستی این گروه است. اقداماتی که از سال ۹۱ آغاز شده و در هر نوبت، جان دهها نفر را گرفته است. جیشالعدل همچنین با ربودن برخی عناصر و نیروهای امنیتی سعی در امتیاز گرفتن از جمهوری اسلامی را دارد. تداوم این تحرکات مسلحانه تا امروز، امنیت مناطق مختلفی از استان سیستان و بلوچستان را به خطر انداخته و میاندازد.
دولت پاکستان، کشورهای هند، آمریکا، عربستان و انگلستان را متهم به حمایت از جداییطلبان بلوچ میکند؛ ایران نیز ایالات متحده را به عنوان حامی و پشتیبان چندین ساله جندالله میشناسد.
بنویسید هشت سال جنگ؛ بخوانید ده سال!
همیشه گفتهاند «هشت سال جنگ تحمیلی» عراق علیه ایران، ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ بهطور رسمی آغاز شد، اما مستندات میگویند از زمان پیروزی انقلاب تا زمان شروع رسمی جنگ، وقایعی رخ میداده که دست کمی از جنگ نداشته است. انفجار، آتشسوزی و خرابکاریهایی از این دست در مرزهای جنوبی و خوزستان خبر از آن میداد که حوادث این منطقه نیز، نتیجه فعالیتهای گروههای تجزیهطلب در جنوب ایران است. «خلق عرب» نام گروهی بود که در این منطقه خرابکاریهای بسیاری را رقم زد، اما همچون سایر احزاب خلق بعد از مدت کوتاهی از بین رفت.
بعد از آنکه تشکیلات خلق عرب از هم پاشید، گروه «جبهةالتحریر» با هدف استقلال خوزستان و تبدیل آن به «عربستان» کار خود را شروع کرد. نکته قابل توجه آن است که اعضای این گروه تجزیهطلب با رژیم بعث عراق همکاری داشتند.
«حسین فردوست» که ریاست دفتر ویژه اطلاعات و قائممقامی ساواک در رژیم پهلوی را عهدهدار بوده، میگوید: «جبهةالتحریر نتیجه توافق انگلیس و آمریکا در منطقه بود. دولت بعث عراق در ردهای نبود که استقلال خوزستان را بخواهد.»
او میگوید: «این جبهه یک طرح درازمدت بود که اگر در شرایط فرضی، محمدرضا پهلوی نتواند منافع غرب را در خوزستان تأمین کند، غرب رأسا از طریق آن وارد عمل شود و خوزستان مستقل را به نام «عربستان» و با حمایت ناسیونالیستهای عرب ایجاد کند.»
همچنین گروه «الاحوازیه» گروه دیگری از تجزیهطلبان جنوب ایران است که اقدامات خود را در جهت جدایی استان خوزستان از خاک ایران برنامهریزی و طراحی میکند. این گروه جداییطلب که سال ۷۵ کار و فعالیت خود را آغاز کرد، سابقه بمبگذاری در فرمانداری اهواز، سازمان مدیریت و برنامهریزی و شمار بسیار دیگری از سازمانها و مراکز مهم اداری و صنعتی اهواز و آبادان را در کارنامه اقدامات تروریستی خود دارد؛ و یک فرمان نجاتبخش دیگر...
اولین روزهای پس از انقلاب، چریکهای فدایی خلق به منطقه «ترکمنصحرا» در استان گلستان در شمال شرق کشور رفتند و اندکی بعد همانجا «ستاد خلق ترکمن» را تشکیل دادند. آنها اسفندماه درگیری مسلحانهای علیه نیروهای کمیته را آغاز کردند؛ به خانه، مغازه و خودروهای مردم حمله بردند و آنها را به آتش کشیدند. راویان میگویند «.. گروهی ناشناس که با اتومبیل در خیابانها در حرکت بودند و با تفنگهای ژ ـ ۳ تیراندازی میکردند».
این غائله که بر قوم ترکمن و منطقه ترکمننشین ایران تمرکز کرده بود و سعی بر تکثیر تفکرات تجزیهطلبی در میان آنها را داشت، در ادامه عملیاتهای خود در «گنبد کاووس» با تیراندازیهای شبانهروزی باعث شد کلیه مدارس، بانکها و مغازههای این شهر، تعطیل، دهها تن کشته و بسیاری مجروح شوند.
به دنبال این وقایع، امام خمینی ۲۴ فروردین ۱۳۵۸ با اشاره به اینکه این تحرکات زیر سر اشرار و دستنشاندههای غرب است، بر لزوم پایداری در برابر ضدانقلاب تاکید کرد و خطاب به مردم گنبد فرمود: «.. شما هم باید کمک کنید! یعنی پشتیبانی کنید از قوای انتظامی. اگر قوای انتظامی در آنجا مستقر شد شما هم پشتیبانی کنید و به کمک هم، اشرار را کنار بزنید.» پس از این سخنرانی، مردم ترکمن اعم از شیعه و سنی در مقابل چریکهای فدایی خلق موضع گرفتند و در کنار نیروهای انتظامی شهر را پاکسازی کردند.
«مهسا» اسم رمز روز جداییخواهان
اگر چه بعد از پایان جنگ تحمیلی تعدادی از گروههای تجزیهطلب نابود شدند، اما شمار قابل توجهی نیز صرفا فعالیت خود را کاهش دادهاند و هنوز دست از اقدامات خود برنداشتهاند. آنها اهداف خود را در ساختاری دیگر و از طریق روشهایی دیگر دنبال میکنند. برای مثال ایجاد تفرقه میان شیعیان و اهل تسنن و همچنین ایجاد و تقویت تفکرات تجزیهطلبانه قومی و نژادی از جمله محبوبترین روشهای آنها است.
تاریخ و مرور حوادث سیاسی و اجتماعی یکی دو دهه اخیر حاکی از آن است که جداییخواهان با استفاده از هر دستاویزی که بتوانند، فعالیتهای خود را علنی ساخته و آماده برای یک جنگ ترکیبی به میدان میآیند.
آنچنانکه در روزهای اخیر در کشور، بعد از حادثه تلخ مرگ مرحوم «مهسا امینی» شاهد بودیم که این گروههای تجزیهطلب، اعتراضات را به صحنه جولان خود تبدیل کردند و امنیت شهرهای مرزی به ویژه شهرهایی در سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان را با دنبال کردن هدف خودشان یعنی «جدایی از خاک ایران» بر هم زدند.
از طرف دیگر چهرههای احزابی همچون کومله و دموکرات کردستان و سایر گروههای تجزیهطلب با حضور در شبکه «ایران اینترنشنال» بهطور دائم به دامن زدن به اغتشاشات در شهرهای ایران کمک کردند و بر آتش ناامنیهای کشور هیزم ریختند.
تجزیه را مسلمان نشنود؛ کافر نبیند!
البته جداییخواهی و استقلالطلبی به ایران محدود نبوده و نیست؛ اما نگاهی به سرنوشت کشورهایی که تجزیه شده و مرور آنچه در مسیر تجزیه برای سرمایه، آینده و مردمشان رقم خورده، حکایتی است که هر حکومت و ملتی را از تجزیهطلبی بیزار میکند.
جدایی پاکستان از هند شاید نزدیکترین نمونه جغرافیایی در این زمینه باشد؛ از طرف دیگر درگیریهای مسلحانهای که برای تجزیه یمن و سوریه چند سال به طول انجامیده، شرایطی بغرنج را برای این کشورها رقم زده است. شرایطی که از آن چیزی جز ویرانی و خرابیهای گسترده به چشم نمیخورد.
این رشته سر دراز دارد...
گویی وقتی حرف از تجزیهطلبان ایران باشد، بهانه و نام و تاریخ، انتهایی ندارد. هرچه بیشتر جستجو میکنیم، با اسامی احزاب و گروهها و جریانات بیشتری مواجه میشویم، انگار که پایانی ندارند؛ یک گروه نابود میشود، یکی دیگر جایگزین آن میشود. به دنبال اسم و تاریخ یکی از آنها که باشیم، چند اسم دیگر را لابهلای برگههای تاریخ پیدا میکنیم.
با این همه آنچه واضح است این است که چنین میزانی از جداییطلبی از خاک یک کشور نمیتواند صرفا و فقط در پی قومگرایی ایجاد شده و این همه سال به طول انجامیده باشد. قطعا و حتما محرکهای خارجی، عناصر تقویتکننده و حامیان پشت پردهای از ادامه این فعالیتهای تجزیهطلبانه در جمهوری اسلامی منفعت میبرند.
یک مورخ مشهور انگلیسی-آمریکایی به نام «برنارد لوئیس» که به عنوان پدرتجزیهطلبی نیز معروف است، میگوید: «تنها راه رویارویی با فرهنگ ۲۰۰۰ ساله ایرانی نابود ساختن آن است» و توصیه میکند برای تسلط بر ایران، آن را براساس قومیت میان چند کشور نوپا خُرد کنند؛ کشورهایی با نامهای «آذربایجان جنوبی»، «کردستان»، «بلوچستان»، «عربستان».
نقشه ایران را به گربه تشبیه میکنند. با یادآوری آنچه تجزیهطلبان برای فردای ایران خواب دیدهاند، تصویر لحظهای در ذهن مجسم میشود که گاهی در خیابان از روی چیزی رد میشویم و میفهمیم، جنازه یک گربه بوده است.
با همه اینها، ایران اگرچه متشکل از اقوام گوناگون و چند رنگ و زبان است و علیرغم آنکه هرروز و هرساعت با تهدیدات چندوجهی جداییخواهان مواجه میشود، اما چهل سال تلاش نافرجام تجزیهطلبان نشان میدهد که اقوام ایرانی، از فارس و کرد و بلوچ و آذری گرفته تا لر و ترکمن و عرب و قشقایی، ریشههای عمیق اجتماعی دارند. ریشهای که فارغ از اصالت قومی، هویت ملی آنها را نیز در بر میگیرد و به این راحتیها هم خیال از هم شکافتن را ندارد.